تغییرات اقلیمی

عکاس: Jan Martin Will، منبع: www.shutterstock.com


فصلنامه معماری و فرهنگ . سال هفدهم . شماره‏ پنجاه‌وششم . بهار ۱۳۹۸ . صفحات ۵۰ تا ۵۵

. زیستن در زمانه نسیان .

«رئیس قبیله بزرگ در واشنگتن خبری فرستاد که می‌خواهد سرزمین ما را بخرد. ما به تقاضای او فکر خواهیم کرد، زیرا می‌دانیم اگر سرزمینمان را نفروشیم شاید مَرد سپید با سلاح‌هایش بیاید و آن را از ما بگیرد. ولی چگونه می‌شود آسمان را، گرمای زمین را خرید؟ تصور این‌ برای ما بیگانه است. اگر ما صاحب تازگی هوا و زلالی آب‌ها نباشیم، چگونه می‌توانیم آنها را بفروشیم.

هر قسمت این سرزمین برای مردم من مقدس است، درخشندگی و برق برگ‌های کاج، هر ساحل ماسه‌ای، مه جنگل‌های تاریک، هر روشنی و زمزمه کوچک‌ترین حشرات در اندیشه مردم من مقدس‌اند. هر شیره‌ای که در درختی شکل می‌گیرد حامل خاطرات مرد سرخ است. همه ما سهمی از زمین هستیم و او سهمی از ماست. گل‌های خوش‌بو خواهران ما هستند. گوزن، اسب و عقاب بزرگ، برادرانمان. قله‌های سنگی، آب میان بیشه‌ها، گرمای بدن اسب و مَرد، همه و همه از یک خانواده بزرگ‌اند. اگر ما زمینمان را به شما واگذاریم، آن را همان‌سان که ما دوستش داشتیم دوست بدارید و آن‌چنان که ما حافظ آن بودیم او را حفاظت کنید. با تمام قدرتتان، تمام قلبتان و تمام روحتان، برای کودکانتان حفظش کنید و دوستش بدارید آن‌چنان که خدا تمامی موجوداتش را دوست دارد. به کودکانتان بیاموزید که زمین مادر ماست و هر آنچه زمین به آن مبتلا شود، فرزندان او هم به آن مبتلا می‌شوند. اگر مردمان به زمین بد کنند، به خودشان بد کرده‌اند؛ زیرا زمین متعلق به مَرد نیست، مَرد متعلق به زمین است. ما می‌دانیم که مَرد سپید رَوِش ما را درنخواهد یافت. مَرد سپید در قله‌های قدرت خود باور کرده است که خود خدایی است و زمین از آن او. قسمتی از زمین برای او چون قسمتی دیگر است. او بیگانه‌ای است که چون غارتگری در شب می‌آید و آنچه می‌خواهد از زمین به یغما می‌برد. زمین برادرش نیست، دشمن اوست و هنگامی‌که او را غارت کرد به گام‌هایش ادامه می‌دهد.

مرده‌های مرد سپید، هنگامی‌که در میان ستارگان قدم می‌زنند، سرزمین زادگاهشان را فراموش کرده‌اند؛ اما مردگان ما این زمین باشکوه را فراموش نخواهند کرد، زیرا او مادر مردِ سرخ است. حتی مردِ سپید هم نمی‌تواند از سرنوشت نهایی سرباز زند» (بخشی از نامه سیاتله، رئیس یکی از قبایل سرخ‌پوستان، در پاسخ به پیشنهاد رئیس‌جمهور امریکا برای خرید زمین‌هایشان، ۱۸۸۵).

همه ما تفاوت آب‌وهوای این روزها را با آنچه در سال‌های کودکی‌مان تجربه کرده‌ایم به‌خوبی حس می‌کنیم؛ شهرهایمان سال‌به‌سال کم‌تر رنگ برف و باران می‌بینند و تغییرات آن‌قدر سریع است که حتی جوان‌ها ‌هم می‌توانند مثل مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هایشان از لذت‌های دور برف بگویند! این یادآوری‌ها اما تنها حالت نوستالژیک دارند و گویی ما متوجه دلایل این تغییرات نیستیم. کره زمین به دلیل زندگی به‌شدت خودخواهانه انسان در حال گرم شدن است و این روند ممکن است درنهایت به نابودی خود او بینجامد. حالا ما می‌دانیم اگر به همین شیوه زندگی ادامه دهیم شهرهای بزرگ به‌احتمال‌زیاد زیر آب خواهند رفت و این احتمال که فرزندان ما بخش مهمی از عمر خود را صرف فرار از توفان‌های مهیب، خشکسالی‌های شدید و جبران خسارت‌های وارده کنند، چندان دور از ذهن نیست. جالب این‌جاست که برای داشتن چنین آینده‌ای لازم نیست کاری انجام دهیم، تنها کاری که باید کرد این است که کاری نکنیم. بسیاری از محققان معتقدند انسان برای تغییر شیوه زیست خود فرصت کمی دارد و اگر به همین روش ادامه دهد به‌احتمال‌زیاد زمین تا سال ۲۱۰۰ میلادی برای او غیرقابل‌سکونت خواهد شد. به اعتقاد آنها این فرصت بیش‌تر از یک دهه نیست و طبق گـزارش  انجمن پیشرفت علوم امریکا ([۱]AAAS) «پس‌ازآن حتی اگر دیگر هیچ گاز گلخانه‌ای تولید نکنیم و به جو زمین نفرستیم، فرایندهایی به جریان افتاده‌اند که بالقوه نمی‌توان مانع آن شد. چنین وضعیتی را می‌توان به نقص در سیستم ترمز و فرمان نظام آب‌وهوایی تشبیه کرد که در آن، دیگر نه مشکل و نه پیامدهای آن، هیچ‌یک در کنترل ما نیستند». انسان برای پرهیز از چنین آینده‌ای به تغییرات بنیادین و سریع در شیوه زیست خود نیاز دارد؛ اما اوضاع‌واحوال جهان نشان می‌دهد که نباید به این زودی‌ها منتظر چنین تغییراتی در زندگی بشر باشیم. طبق نظرسنجی‌ای که در سال ۲۰۰۷ انجام ‌شده بود، ۷۱ درصد مردم امریکا باور داشتند که ادامه مصرف سوخت‌های فسیلی به بروز تغییراتی در شرایط اقلیمی منجر خواهد شد اما تا سال ۲۰۱۱ این رقم به ۴۴ درصد کاهش‌ یافته است. سال قبل هم «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور این کشور که یکی از اصلی‌ترین مسببان گرمایش زمین است، اعلام کرد به گرمایش زمین اعتقادی ندارد و از توافق اقلیمی پاریس که پیرامون گازهای گلخانه‌ای بود، خارج شد. مشابه چنین روندی در کشورهای دیگر هم مشاهده می‌شود. «نائومی کلاین»[۲] محقق کانادایی در کتاب آخرین فرصت تغییر می‌نویسد: «شاید ما به تغییرات اقلیمی توجه کنیم، توجهی واقعی، ولی به نظر می‌رسد که دوباره به ناگزیر دچار فراموشی می‌شویم. به یاد می‌آوریم و دوباره فراموش می‌کنیم. تغییرات اقلیمی این‌چنین‌اند؛ سخت است که بتوان آن را برای مدت مدیدی در ذهن نگاه داشت و فراموش نکرد. ما راه انکار را برمی‌گزینیم، چراکه می‌ترسیم پذیرفتن تام و تمام واقعیت این بحران همه‌چیز را تغییر دهد». به نظر می‌رسد بشر باید خود را برای زیستن در دوره‌ای سخت همراه با بحران‌ها و فجایع زیست‌محیطی آماده کند، فجایعی که بسیاری از آنها برای ما ناشناخته‌اند.


تغییرات اقلیمی

کشور ما در کمربند خشک کره زمین قرارگرفته و نشانه‌های گرمایش زمین در آن زودتر و شدیدتر از سایر نقاط دنیا بروز کرده است. در سال‌های اخیر بسیاری از شهرهای ایران گرمای بی‌سابقه‌ای را تجربه کرده‌اند و در برخی موارد شدت گرما به مرز شرایط بحرانی رسید. ادامه این روند ممکن است به غیرقابل‌سکونت شدن برخی از شهرهای جنوبی کشور منجر شود. علاوه‌بر این روند خشکسالی و کاهش سطح آب‌های زیرزمینی سرعت نگران‌کننده‌ای یافته است. البته بخشی از این کاهش به دلیل گرم شدن هوا و کم شدن بارش‌های جوی اتفاق افتاده است اما بخش مهم‌تر آن ناشی از سوء مدیریت و برداشت‌های بی‌رویه از منابع آب زیرزمینی در سال‌های اخیر است. کارشناسان معتقدند وضعیت آب به‌قدری بحرانی است که اگر تغییری در شیوه‌های برداشت صورت نگیرد، در ۲۵ سال آینده تمامی شهرهای جنوب البرز و شهرهای شرق زاگرس غیرقابل‌سکونت خواهند شد. حقایقی ازاین‌دست که نشان می‌دهند حیات انسان ایرانی در خطر است، بسیارند. بااین‌حال به نظر می‌رسد مردم و مسئولان درگیر مسائلی مهم‌تر از حیات خود هستند. گویی یک فراموشی فراگیر ما را دربرگرفته است؛ تمام آنچه را که ملزومات زیستمان بر روی زمین است از یاد برده‌ایم و ماشین‌وار به سوی فروپاشی حرکت می‌کنیم. تقریباًً تمامی نواحی ایران به‌نوعی با این رخدادها که از شیوه زیستن فراموش‌کارانه و به‌تبع آن ناسازگارانه انسان با طبیعت نشئت می‌گیرند، مواجه‌اند. اخبار مربوط به خشک شدن دریاچه‌ها از شمال تا جنوب کشور، آلودگی ناشی از ریزگردها در شهرهای غربی، فرونشست زمین در نواحی مرکزی، خشکسالی شدید در قسمت‌های جنوب شرقی و آلودگی هوای تهران و شهرهای بزرگ در ماه‌های سرد سال هرچند وقت یک‌بار در سر خط خبرها شنیده می‌شوند، اما باز هم تأثیر چندانی بر نحوه زیست ما و تصمیم‌های برنامه‌ریزان ندارند. علاوه‌بر بحران‌های زیست‌محیطی، هرچند سال یک‌بار دریکی از نقاط این سرزمین، زمین زیر پای ساکنانش می‌لرزد و عده زیادی را عزادار و بی‌خانمان می‌کند. ایران روی یکی از کمربندهای لرزه‌خیز دنیا قرارگرفته و حدود ۹۰درصد مساحت آن درخطر بروز زلزله قرار دارد. باوجود علم به این موضوع تفاوت چندانی در رفتار مسئولان ما پیش و پس از زلزله‌هایی که هرچند سال یک‌بار اتفاق می‌افتند مشاهده نمی‌شود. تقریباً هر ۱۰سال یک زلزله مهیب دریکی از نقاط کشور اتفاق می‌افتد، عملیات امداد و نجات با هیاهوی فراوان انجام می‌شود و پس‌ازآن وارد مراحل کُند و کم‌اثر بازتوانی و بازسازی می‌شویم. هنگام وقوع حادثه و در بازه‌های زمانی نزدیک به آن، همه از ضرورت برنامه‌ریزی و نگرش صحیح به حادثه و مشکلات و انتقادهایی که به روند بازتوانی و بازسازی وجود دارد، سخن می‌گویند. با گذشت زمان اما این توجه همه‌جانبه درست مانند سرعت بازسازی کند و کندتر می‌شود. با وقوع سانحه بعدی همین روند تکرار می‌شود: ما هر بار از نو فراموش می‌کنیم که این سرزمین لرزه‌خیز است. سال‌هاست که متخصصان نسبت به بروز زلزله در تهران و پایان یافتن دوره 150ساله آن هشدار می‌دهند، همه ما از وقوع آن بیم داریم، اما تغییری در شیوه زیستمان صورت نمی‌گیرد. ما در زمانه فراموشی زندگی می‌کنیم.


تغییرات اقلیمی
تغییرات اقلیمی

مجموعه شرایط اقلیمی کشور به‌علاوه تعامل ما و محیط‌زیستمان حاکی از آن است که انسان ایرانی به بن‌بستی در شیوه زیستش نزدیک می‌شود. با ادامه پیدا کردن این روند در آینده‌ای نه‌چندان دور با بحران‌هایی شدیدتر و گسترده‌تر از تجربه‌های قبلی‌مان که اتفاقاً در آنها موفق هم نبوده‌ایم، روبه‌رو خواهیم شد. به نظر می‌رسد برای حفظ حیات خود گریزی از تغییر نداریم؛ تغییر هم در شیوه‌های زیستنمان و هم در روش‌های رودررویی با بحران. ما در سرزمینی بی‌قرار زندگی می‌کنیم اما شیوه زیستمان هم از شیوه زیست ساکنان سرزمین‌های آرام زمین و هم از شیوه زیست پیشینیان خودمان به دور است. شیوه‌هایی که برای مقابله با طبیعت شکل نگرفته بودند و در معماری، قنات‌ها، یخچال‌ها و بادگیرها‌، تقویم پیچیده کشاورزی، روش‌های توزیع آب و حتی در روابط اجتماعی نمود داشته‌اند. ما ناگزیریم از شیوه‌هایی نوین برای برخورد با مسائل سرزمینمان استفاده کنیم، شیوه‌هایی که با نگاهی عمیق‌تر به آب‌وخاک شکل‌گرفته باشند و به شیوه‌های زیست مردم این سرزمین توجه کنند.

به نظر می‌رسد گفت‌وگو درمورد تأثیرات متقابل سوانح طبیعی و شیوه‌های زیست مردم یک سرزمین از زمین‌لرزه بزرگی که در نوامبر سال ۱۷۵۵ در لیسبون رخ داد آغاز شده است. در کشور ما اما با وجود پژوهش‌های پراکنده‌ای که در طول یک قرن اخیر درمورد سوانح صورت گرفته جای خالی گفت‌وگو درمورد این تأثیرات احساس می‌شود. به همین دلیل و به خاطر اهمیت این مسئله و رابطه انکارناپذیر آن با حیات مردمان این سرزمین، مجله معماری و فرهنگ تصمیم گرفت در این شماره درباره این موضوع بنویسد. در نگاه اول ممکن است این‌گونه به نظر بیاید که «موضوع» به آنچه روال زندگی ما تجربه کرده است تنه می‌زند. این‌که اخبار و حتی اطلاع‌رسانی‌های معمول بر مبنای «هرچه بیش‌تر گفتن از ناملایمات» ارزش‌گذاری می‌شوند. به‌گونه‌ای که بیان ناگواری‌ها و نه زندگی‌هایی که هم‌چنان هستند و یا تازه از خلال این ماجراهای تلخ سر برمی‌آورند، مهم‌ترین جریان‌ها هستند. ولی ما در این شماره کوشیدیم خلاف‌آمدِ این تصور عمل کنیم.

در خلال بخش نظری در مقالات و یادداشت‌های مختلف به توضیح این نحوه مواجهه متفاوت با چنین موضوعی پرداخته‌ایم و در بخش معرفی‌های پروژه تلاش کرده‌ایم به وجوه دیگر این‌همه اتفاق و واقعه ناخوشایند بپردازیم. در این بخش، پروژه‌ها به شکلی هوشمندانه از طیف گسترده موجود انتخاب شده‌اند. انتخاب‌ها از سر دقت نظر بوده‌اند و برای هریک معیار و میزان و دلیل مشخص وجود داشته است. ملاک اول و اصلی این انتخاب، پرداختن به اقداماتی عملی است که توانسته مانع بروز مشکلات بعدی شود و یا مشکلی را حل کرده است. ملاک دوم وجه غالب و مشخصه بارز در هر پروژه است به‌گونه‌ای که در مجالی اندک، نمونه‌هایی نه‌چندان مشابه و گاه متفاوت بررسی شوند. انتخاب تصادفی نمونه‌ها را مناسب ندانستیم چراکه می‌خواستیم به جوانب بیش‌تری از پروژه‌های مؤثر پرداخته شود؛ زوایایی چون توجه به بعد معماری یا شهری پروژه، رویکرد مشارکتی در انجام آنها، بهره‌گیری از فنون ساخت منحصربه‌فرد، تمرکز بر تمهیدات خاص برنامه‌ریزی، طراحی و ساخت که پیش و یا پس از سانحه موردتوجه قرار می‌گیرند، جوانب کالبدی، مدیریتی و برنامه‌ریزی. برخی نمونه‌ها آنهایی هستند که در شرایط بحران توانسته‌اند با در نظر داشتن تمهیداتی، شرایط مساعد را برای زندگی حفظ کنند و برخی دیگر از پس رخ دادن یک اتفاق پدید آمده‌اند. بااین‌که می‌شد تنها یکی از ابعاد را در نظر بگیریم و انتخاب‌های بیش‌تری داشته باشیم اما تمامی وجوه بررسی‌شده‌اند. تلاش کردیم با نگاهی جامع همه جوانب را مدنظر داشته باشیم؛ شئون مختلف و ساحت‌های گوناگون از ساخت و طرح و معماری گرفته تا جامعه محلی و بوم‌گرا بودن و غیره. البته این بدان معنا نیست که در مسیر به سرانجام رسیدن هر پروژه تنها یکی از این موارد وجود داشته‌اند بلکه در هر نمونه یک وجه از چندین جنبه قابل‌بررسی، اهمیت بیش‌تری داشته است و در روند انجام کار بیش‌تر به آن توجه شده است. همین وجه غالب، ملاک تقسیم‌بندی پروژه‌های ما بوده است. در انتخاب پروژه‌های این بخش، تلاش شده است تا به مواردی پرداخته شود که راه‌حل‌های کالبدی مناسبی ارائه دهند و پروژه‌هایی که در قالب یک امکان و یا طرحی پیشنهادی مطرح ‌شده‌اند، به دلیل این‌که عملیاتی نشده‌اند و قابلیت ارزش‌گذاری در قیاس با پروژه‌های اجراشده را ندارند، از این بررسی خارج‌اند. این‌جا و در ادامه این یادداشت تنها به یک بررسی جزئی که درمورد رویکرد انتخابی تحریریه در انتخاب هر پروژه است، پرداخته می‌شود و در ادامه مطالب، هرکدام از پروژه‌ها به‌صورت مجزا و به‌تفصیل بررسی خواهند شد.


تغییرات اقلیمی
تغییرات اقلیمی

در باب مقیاس پروژه‌ها امکان تفکیک مشخصی وجود نداشت چراکه اتفاق‌ها و چالش‌های طبیعی به‌ندرت تنها یک تک بنا را تحت تأثیر خود قرار می‌دهند. این وقایع به‌لحاظ حجم رویداد و وسعت و پهنه‌ای که از آنها متأثر می‌شود، غالباً تعداد زیادی تک بنای واقع در یک محدوده مشخص، منطقه‌ای شهری، کل بافت پیوسته و درهم‌تنیده یک شهر و یا بخشی از محدوده‌ای بزرگ‌تر را درگیر خواهند کرد. بنابراین، توجه به نمونه‌هایی که در این یادداشت به‌صورت تک‌بنا بررسی شده‌اند، صرفاً برای تأکید بر بعد تکنیک ساخت آنها بوده است؛ نمونه‌هایی مانند بناها و سازه‌های بومی نواحی مختلف که در برابر حوادث مقاومت کرده و پابرجا مانده‌اند. نمونه‌های سنتی‌ای که نقطه قوت آنها بهره‌گیری از خرد و دانش مبتنی بر شناختی تاریخی و بر مبنای تجربه اندوخته میان‌نسلی در ساخت سرپناه بوده است. خانه‌های باقی‌مانده پس از زلزله‌‌ها در مناطق مختلف کشورمان را می‌توان ازاین‌دست موارد دانست. در کنار این موارد می‌توان از آسبادهای منطقه سیستان به‌عنوان سازه‌هایی در خدمت ‌گذران زندگی و ایجاد شرایط زیستی به نسبت مناسب‌تر نام برد. سازه‌هایی که از پس روزگار پرفرازونشیب منطقه سربلند ایستاده‌اند. مردمان ناحیه سیستان با بهره‌گیری از دانش خود، توانسته بودند نیروهای طبیعی را به خدمت درآورند و به کمک آنها زندگی کنند. آسبادها را می‌توان تجلی ناب چنین دانشی دانست. این سازه‌ها فناوری پیچیده‌ای نداشتند اما همین سازوکار ساده توانسته بود زندگی را در جریان روزمره خود نگه دارد. آسباد را می‌توان از نمونه‌های موفق غلبه فکر بشر بر طبیعت خشن و ویرانگر دانست. نمونه‌هایی از مماشات انسان با محیط طبیعی‌ای که در آن سکنی گزیده است. مردمان سیستان، با احداث آسباد، بادهای توفنده ۱۲۰ روزه منطقه را به خدمت درآورده بودند. از دیگر موارد قابل‌ذکر در این رده، شوادان است. پیشرفت علم و فناوری و پیش آمدن با آن در طول زمان ما را از اندیشیدن پیرامون نحوه زیست نیاکانمان بازداشته است. انگار فراموش کرده‌ایم که پیش‌ازاین مردمانی در این سرزمین می‌زیستند که توانسته بودند در همین شرایط آب‌وهوایی و با حداقل و حداکثر دمایی بسیار زیاد، آسایش محیطی زندگی خود را با خلق راهکارهایی متعدد تأمین کنند. تمهیداتی که وابسته به شرایط اقلیمی و از نظر اجرایی در حد توان و وسع آن زمان بود. «شوادان»؛ اتفاقی شگرف در میان جهنم سوزان جنوب کشور است که بهشتی ناب برای ساکنان می‌آفریند.

از سوی دیگر، بناهای مدرن و به‌روز که بهره‌گیری از فناوری‌های جدید نقطه قوت آنها در گذر از حوادث است، قرار دارند. در کشور ژاپن نمونه‌های متعددی ازاین‌دست پروژه‌ها وجود دارند. مردم ژاپن زلزله را بخشی از زندگانی خویش می‌دانند، بخشی مهم و جدایی‌ناپذیر که در هرلحظه، با آن همراه هستند. چنین رویکردی سبب شده تا امروزه در همان مراحل اولیه و از ابتدایی‌ترین مراتب برنامه‌ریزی‌های حوزه ساخت، این «همراه همیشگی» را پیش چشم داشته و روند کار را به‌گونه‌ای پیش ببرند که هنگام بروز زلزله، خللی در زندگی عادی‌شان پدید نیاید. این رویکرد درست خلاف جهت چیزی است که ما در سرزمین ناآرام خودمان در پیش‌گرفته‌ایم. روالی دائم و همیشگی که طی آن تنها کاری که می‌کنیم این است که امیدواریم اتفاقی نیفتد، زمین در نقطه‌ای نلرزد و زلزله‌ای رخ ندهد. ژاپنی‌ها در پی رسیدن به این نگرش، تغییری جدی در فرایند ساخت‌وساز ایجاد کرده، مصالح بنایی را از این روند حذف کردند. ژاپن مدرن برای «زندگیِ همراه با زلزله» در مواردی ساختار بناهایش را تغییر داد و در مواردی هم تلاش کرد با بهره‌گیری از تکنولوژی روز و به کار بردن تمهیداتی مانند «میراگرها» میزان خسارت وارده به بناها را کاهش دهد. بی‌شک از علل تأثیرگذار موفقیت این روش‌ها پذیرش همگانی و فراگیر شدن آنهاست. اتفاقی که ازقضا تنه به بعد مشارکت اجتماعی نیز می‌زند.


تغییرات اقلیمی
تغییرات اقلیمی

معیار تأثیرگذار دیگر بعد مشارکت اجتماعی در پروژه‌های متأثر از حوادث است. فراگیر شدن روشی درست، استقبال مردم و پویایی آنها در به‌کارگیری تمهیدات پیشنهادی را می‌طلبد. این رویکرد به‌نوعی در نجات معماری بومی مناطق نیز مؤثر است. ازآن‌جاکه امکان وقوع مجدد سانحه در منطقه حادثه‌دیده وجود دارد، رویکردهای انتخابی پس از بروز هر اتفاق، اهمیت بالایی دارند. این اهمیت در اغلب موارد شیوه‌های ساخت مجدد را تحت‌الشعاع قرار داده و در ساخت‌وسازهای آتی، فناوری‌های روز دست بالا را خواهند داشت. بزرگ‌ترین تهدید در این میان هجوم تکنولوژی به بستر طبیعی است. یکسان‌سازی‌های انجام‌شده در این موارد توجهاتی نظیر بافت، اقلیم، بوم‌گرایی و غیره را نادیده انگاشته در اثر این بی‌توجهی به‌تدریج بوم‌گرایی از معماری و شهر رخت بربسته شاهد ظهور شهرها و بنا‌هایی یکسان در تمامی نقاط خواهیم بود. از دیگر سو تأمین مالی برای استفاده از این ابزار مدرن همیشه و برای همه ممکن نیست ضمن این‌که زمان دسترسی به این امکانات خود می‌تواند بر ابعاد فاجعه بیفزاید. «تکنیک خاک کوبیده» ازجمله راهکارهای اصیلی است که در پس روی دادن یک زلزله به آن توجه شد و ازقضا در ادامه نیز موفق بود. انتخاب این سوژه و پرداختن به آن در بخش پروژه‌های این شماره به دلیل تمرکز بر استفاده از تکنولوژی نه‌چندان پیچیده و همراه ساختن آن با دانش روز و توجه به زیست‌بوم مردمان منطقه در این روش است.

در بررسی پروژه‌های مشارکتی، دو جنبه دیگر در دو پروژه متفاوت نیز قابل‌توجه بود. نخست، مشارکت بین‌المللی در یک حادثه که در این زمینه پروژه سیل پاکستان را می‌توان نمونه موفقی در میان نمونه‌های بازسازی مشارکتی دانست. این پروژه در بخش‌های مختلفی چون نشان دادن وجوه مختلف آسیب وارد آمده به جوامع بین‌المللی و سازمان‌های مردم‌نهاد، جمع‌آوری کمک‌ها، بررسی دقیق میزان خسارت وارد آمده، نیازسنجی برای هر منطقه و مشخص کردن تسهیلات موردنیاز و برنامه‌ریزی برای احداث فضاهای موردنیاز افراد در هر بخش، تخصیص بودجه مناسب به مناطق آسیب‌دیده، نحوه امدادرسانی به سانحه‌دیدگان و… موفق عمل کرده است. دوم، موضوع مشارکت کشورهای مختلف که در حوزه‌ای، منافع مشترک داشته و به‌نوعی از هم تأثیر و تأثر می‌پذیرفتند. کافی است به این موضوع ایمان داشته باشیم که تنها رخداد زلزله‌ای مهیب و یا بروز سیلی ویرانگر را نمی‌توان فاجعه دانست و بروز آلودگی‌های زیست‌محیطی به‌خودی‌خود می‌توانند فاجعه‌ای خاموش باشند. در چنین مواردی به‌خصوص وقتی‌که حوزه عمل میان چند کشور مشترک است، مشکلات دیگری چون عدم هماهنگی‌ها، قبول نکردن مسئولیت‌ها و فرافکنی تقصیرات از پیش‌پاافتاده‌ترین مواردی هستند که روند بهبود اوضاع را در دست‌اندازهای پیاپی می‌اندازند. ماجرایی که تقریباً در تمام جهان و در حوزه‌های مشترک میان چند کشور وجود دارد. در ایران نیز ما همین ماجرا را با افغانستان در موضوع رود هیرمند و با عراق در موضوع اروندرود داریم. نمونه رود دانوب از موفق‌ترین مثال‌ها در این زمینه است. این‌که چگونه کشورهای مربوط طی یک‌روند مثبت و روبه‌جلو توانستند تصمیم‌هایی اتخاذ و آنها را عملیاتی کنند، به دانوب حیاتی دوباره ببخشند و متقابلاً همگی از مزایای این تغییر بهره‌مند شوند.

منابع

کلاین، ن. آخرین فرصت تغییر، سرمایه‌داری در تقابل با شرایط اقلیمی. ترجمه مجید امینی، تهران، انتشارات لاهیتا، ۱۳۹۶.

AAAS Annual Report. Meeting Global Challenges: Discovery and Innovation, 2014.


[1] American Association for the Advancement of Science

[2] Naomi Klein

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!