فصلنامه معماری و فرهنگ . سال پانزدهم . شماره پنجاه‌وسوم . زمستان ۱۳۹۳ . صفحات ۹۶ تا ۱۰۱

. معماری خشونت .


معماری خشونت

در برابر دیوار (مجموعه مقالات)

گردآورنده: مایکل سورکین
مترجم:
پرویز قاسمی، آزیتا گلزاده
انتشارات: روایت فتح
سال:
۱۳۸۶


به بهانه حمله نظامی ارتش اسرائیل، از زمین و هوا و دریا، به نوار غزه و کشتار دست‌کم دو‌هزار نفر از مردم غیرنظامی این منطقه، بر خود لازم دیدیم ضمن اشاره به این فاجعه غم‌انگیزِ انسانی، از رهگذر مسائل کالبدی شهر نیز نگاهی به این مناقشه ریشه‌دار بیندازیم. چرا که بخش مهمی از این مناقشه در حوزه مدیریت و برنامه‌ریزی شهری و معماری ایدئولوژیک اسرائیل اتفاق می‌افتد. در این یادداشت سعی بر این است به تحلیل یکی از عناصر کالبدی معماری و نحوه برنامه‌ریزی شهری اسرائیل، در جهت محو هویت سرزمینی و پاره‌پاره‌شدن تمامیت ارضی فلسطین، پرداخته شود. این یادداشت بیش از هر منبع دیگری مستند به بخش‌هایی از کتاب در برابر دیوار نوشته مایکل سورکین، معمار و شهرساز آمریکایی، است. کتابی که نگارنده پیشنهاد می‌کند برای درک هرچه بهتر ماهیت اشغالگرانه سیاست‌های توسعه شهری رژیم اسرائیل و هم‌چنین درک موقعیت حوزه مدیریت شهری و به طور جزئی‌تر معماری در کنترل فرایندهای اجتماعی، شناسانده و خوانده شود.

حصر / تبعید

رانده‌شدن و حصر دو روی سکه یک پایان قهرآمیزند. قهری که گاه از سوی طبیعت نازل می‌شود و گاه از سوی گروهی بر گروه دیگر. شعار اولیه دولت یهود «سرزمینی بدون مردم برای مردمی بدون سرزمین» بود. پس می‌بایست ساکنان سرزمین فلسطین را یا از سرزمینشان راند و یا در جایی محصور کرد! سرهنگ «مرویل ویلت گونین»[۱]، از نخستین افسران ارتش بریتانیاست که پس از آزادی اردوگاه «برگن ولت» وارد آن‌جا شده و در خاطرات خود شرح آنچه دیده را نقل می‌کند.


معماری خشونت

خاطرات سرهنگ به وضع فجیع زندگی زنان و مردان و کودکان در میان اجساد و فضولات و زباله‌ها اشاره دارد. «صحنه‌هایی که دیدنش اصلا ساده نبود، کودکانی که از دیفتیری در حال خفگی بودند در حالی که می‌دانستند چاره‌اش یک سوراخ در حنجره توسط پرستار است. زنانی که در استفراغ خود می‌غلتیدند، چون توان آن را نداشتند که بلند شوند. مردانی که کرم‌ها را چنگ می‌زدند و با ولع می‌خوردند. توده‌های انسانی، لخت و کریه از زنانی که توان ایستادن روی پای خود را نداشتند تا غذایی که ما در اختیارشان قرار می‌دادیم روی آتش بپزند …». سرهنگ در ادامه توصیفش از وضعیت اردوگاه به محموله‌ای اشاره می‌کند که از طرف صلیب سرخ برای اردوگاه فرستاده شده: «صدها و هزارها وسیله حیاتی دیگر بودند که ما آنها را درخواست کرده بودیم و به‌شدت مایل بودیم بفهمیم چه کسی تقاضای این همه ماتیک کرده بود! این فقط می‌توانست حاصل یک نبوغ و استعداد ناب باشد. من یقین دارم هیچ‌چیز جز آن ماتیک‌ها به درد ساکنین اردوگاه نمی‌خورد. زنان بدون لباسِ خواب روی تخت‌هایی بدون ملافه می‌افتادند در حالی ‌که لبانشان قرمز بود. آنها سرگردان و بی‌پناه، تنها با یک پتو بر دوششان، در اردوگاه دیده می‌شدند، در حالی ‌که لبانی قرمز داشتند. من زنی مرده را دیدم که بر تخت غسال‌خانه دراز شده بود، در حالی که تکه‌ای ماتیک در مشت داشت. سرانجام احساس شخصیت به آنها بازگردانده شده بود، چیزی ورای شماره‌ای که بر بازویشان حک شده بود. سرانجام جذابیتی در ظاهر خود یافته بودند. گوشه‌ای از انسانیت آنها به ایشان بازگردانده شده بود».


معماری خشونت

اردوگاه پیش از آن که جسمشان را بکشد، انسانیت و هویتشان را کشته بود. آنها را به شماره تبدیل کرده بود. شماره‌هایی که دیگر محو‌کردنشان از صفحه روزگار چندان سخت نبود. اما کمدی تکرار تاریخ باز هم بازماندگان آن اردوگاه‌ها را در صحنه تکرار چنین موقعیتی قرار داد. اما این بار در مقام زندان‌بان. پس از گذشت کم‌تر از نیم قرن فرزندان همان اردوگاه‌نشینان با ملتی دیگر همان می‌کنند که روزگاری آلمان نازی با آنها کرده‌ بود. حصر! از‌بین‌بردن شخصیت انسانی و نابود‌کردن هویت قومی و تاریخی‌شان، در میان انبوه دیوارها و سیم‌های خاردار و برج‌های دیده‌بانی.

در امتداد دیوار

در نیم قرن گذشته، به فاصله کم‌تر از دو دهه جهان دو دیوار مشابه به خود دیده است، دو دیواری که از بسیاری جهات تشابهات نمادین و کارکردی داشته‌اند. دیوار اول، یعنی دیوار برلین با فشار غرب فرو‌ریخت. روزی که دیوار برلین با شعار‌های آزادی‌خواهانه جوانان پرشور فرو‌ریخت، کم‌تر کسی تصور می‌کرد با وجود ژست‌های جامعه جهانی، گروهی یا کشوری بتواند دیواری دیگر با همان کاربرد برپا کند. اما این اتفاق افتاد و این بار جامعه جهانی و دنیای آزاد تنها در برابر افراشته‌شدن آن سکوت کرد. در ژوئن سال ۲۰۰۲ میلادی آریل شارون به پیشنهاد ایهود باراک، ساخت دیواری به طول ۷۰۹ کیلومتر و بلندی ۹ متر را آغاز کرد؛ دیواری بتنی مجهز به انواع سیستم‌های حفاظتی، خندق، نرده‌های متصل به برق و برج‌های دیده‌بانی که سرزمین‌های کرانه باختری را تکه‌تکه می‌کرد. این دیوار، دیوار جدایی بین دو ملت نبود، دیواری بود بر روی گلوی ملت فلسطین. دیواری که مردم را از کشتزارهایشان، از منابع آبی‌شان و از همدیگر جدا می‌کرد. دیواری که آشکارا ابزار سرکوب و خشونت بود.

ماتیو بروباچر[۲] در مقاله «دیوار ننگ» که در هفته‌نامه لوموند به چاپ رسیده در توصیف این دیوار می‌نویسد: «دیوار امنیتی که دولت اسرائیل گرداگرد سرزمین‌های کرانه باختری رود اردن و بیت‌المقدس می‌کشد چشم‌انداز جغرافیایی و سیاسی خاورمیانه را از اساس تغییر خواهد‌داد. اسرائیل با کشیدن حصاری که ارتفاعش سه برابر دیوار برلین و پهنایش دو برابر آن است (دیوار برلین را آلمان شرقی «دیوارصلح» می‌نامید و آلمان غربی «دیوار ننگ») به طور یک جانبه بخش قابل‌توجهی از ساحل غربی را به خود ملحق کرده و موانع نظامی دور شهرهای فلسطینی را تنگ‌تر ساخته و در نتیجه اهالی را کاملاً محبوس کرده است».


معماری خشونت

فلسطینی‌های کرانه باختری به سرنوشت فلسطینی‌های غزه دچار شده‌اند. آغاز این طرح جداسازی اسرائیل از بخش اعظم شمال سرزمین‌های کرانه باختری است «… با این دیوار مناطق متعددی از همین ۲۲ در‌صد از خاک فلسطین تاریخی ــ که گفته‌اند قرار است «دولت فلسطین» در آن برپا شود ــ غصب می‌شود». نواحی فلسطینی مانند دهکده کفین از ۶۰ درصد از اراضی کشاورزی خود محروم شده و نواحی دیگری مانند شهر قلقیلیا نه تنها زمین‌های کشاورزی خود را از دست می‌دهد، بلکه به خاطر وجود این حصارها ارتباطش هم از سرزمین‌های ساحل غربی و هم از اراضی اشغالی قطع می‌گردد.

دیوار حائل هیچ ارتباطی به مرز‌های تحمیل شده در سال ۱۹۶۷ به فلسطینی‌ها ندارد. طول این مرز ۳۵۰ کیلومتر است و طول دیوار بیش از ۷۰۰ کیلومتر. این یعنی این‌که، دیوار حائل بر روی سرزمین‌های کرانه باختری بنا شده و سرزمین‌های بیش‌تری را از کرانه باختری جدا می‌کند، بسیاری از این زمین‌ها مزارع و باغ‌های فلسطینیان کرانه باختری است یا روستا‌هایی که از مراکز خدماتی خود جدا می‌شوند. فلسطینیان این مناطق اکنون برای رسیدن به مزارعی که چند صد متر بیش‌تر با آنها فاصله ندارد، یا مثلاً دسترسی به یک مرکز درمانی بعضاً بایستی مسافتی چند ده کیلومتری را بپیمایند تا بتوانند از یکی از گذرگاه‌ها عبور کنند و به آن طرف دیوار برسند، گذرگاه‌هایی که عبور از آنها محتاج داشتن اجازه عبور است. این در حالی است که گذر‌گاه‌ها همیشه باز نیست و صدور مجوز تردد، خود با انواع کارشکنی‌ها، تحقیر‌ها و آزار‌ها برای فلسطینیان همراه است.

معماری بهمثابه ابزار خشونت

میشل فوکو[۳] در مقدمه کتاب مراقبت و تنبیه به روندی اشاره می‌کند که مفهوم تعذیب و مجازات در اروپا از سده هجدهم به این سو شاهدش بود. روندی که طی آن مجازات‌های وحشیانه محکومان که همیشه با خشونت و شکنجه عیان تن همراه بود سرانجام جای خود را به خشونت نهانی دستگاه اداری تأدیب و تنبیه زندان‌ها، محاکم قضایی و دیگر انواع کنترل‌های ذهنی و انتزاعی داد. درواقع دیگر تن‌ها آماج خشونت نبود، بلکه ابزار خشونت مستقیماً روح و روان محکومان را نشانه می‌رفت و یکی از مؤثر‌ترین ابزار‌های این نوع خشونت، جداسازی، حصر و طبقه‌بندی افراد بود. انسان‌هایی بدون اسم و هویت انسانی که تنها وسیله شناسایی‌شان محدوده فضایی بود که در آن محبوس بودند. این‌جاست که پای معماری، به‌مثابه ابزاری برای اعمال خشونت، به بحث باز می‌شود. دیوار حائل آشکارا یک سلاح جنگی است. این دیوار ملتی را محصور کرده و با هزاران چشم آنها را تحت کنترل دارد. زندگی‌شان را فلج کرده، مانع از دسترسی‌شان به یکدیگر، به زمین‌ها و به منابع آبـی‌شان می‌شود. سرزمیـنشان را به یک زنـدان بـزرگ بدل کرده و هـویت مکانـی‌شان را از بین برده ‌است. فضای محصور درون دیوار، همیشه فضایی معلق باقی خواهد ‌ماند، فضایی معلق میان شرایط جنگی و شرایط عادی. شرایطی که اسرائیل به‌خوبی از آن برای پیشبرد سیاست‌های غیر‌انسانی‌اش استفاده می‌کند. سیاست حکومت در شرایط تعلیق و استثنا!

ساری حنفی[۴]، در مقاله «برنامه استعماری اسرائیل تا احداث دیوار»، از کارل اشمیت نقل می‌کند: «قدرت‌های استعمارگر همواره با اتکا به وضعیت استثنا حکومت می‌کنند، ویژگی آنها نه حکومت قانون، بلکه مدیریت شرایط بی‌قانونی است». شرایطی که بنا بر نظر نظام سلطه‌گر می‌تواند بی‌قاعدگی تبدیل‌شده به قاعده باشد. جورجیو آگامبین در توصیف این وضعیت مفهومی از یک رساله حقوقی در دوران روم باستان وام می‌گیرد. «هوموساکر» در روم باستان به افرادی گفته می‌شده که محکوم به مرگ بودند، اما کشتن آنها نه قتل محسوب می‌شده و نه قربانی، یعنی به عبارتی هیچ جرم و گناه و هیچ فقدانی از کشته‌شدن این انسان‌ها متوجه حاکم نیست و این یعنی تعلیق ابدی حق حیات این افراد. حکومت اسرائیل به بهانه وضعیت استثنایی وجود «دشمن» و در خطربودن «امنیت اسرائیل» دیوار حائل را بنا کرده است، دیواری که تا وقتی سرپاست حق حیات و حقوق شهروندی فلسطینیان را به حالت تعلیق درمی‌آورد. شکل و وضعیت فضایی ایجاد‌شده توسط این دیوار، یعنی به عبارتی کارکرد فضایی آن، خود عاملی است که نمی‌گذارد این وضعیت استثنا و این فضای معلق پایان یابد.

اسرائیل و سیاست شهرکشی

اصطلاح شهرکشی را نخستین بار بوگدان بوگدانویچ[۵]، معمار معاصر صرب و شهردار بلگراد در جریان جنگ‌های دهه 90 بالکان، که طی آن شهر‌ها و روستاهای مسلمان‌نشین زیادی توسط صرب‌ها نابود شد، به‌کار برد. بوگدانویچ می‌گوید: «قرن‌ها جهان، از ما صرب‌ها به‌عنوان شهر‌کُش یاد خواهدکرد». وی تشریح می‌کند که مهاجمان صرب می‌خواستند هر آنچه نشانی از فرهنگ و تمدن مسلمانان بر آن نقش بسته بود را نابود کنند؛ از جمله معماری شهر‌ها و روستاهای مسلمان‌نشین را.

ساری حنفی با مقایسه خشونت‌های اسرائیل علیه فلسطینی‌ها و مقایسه تعداد قربانیان این جنگ با جنگ‌هایی مثل رواندا، که طی شش هفته ۸۰۰هزار کشته بر جای گذاشت، سیاست اسرائیل را هم سیاست فضا‌کُشی و شهر‌کُشی می‌داند تا نسل‌کُشی. حنفی ادامه می‌دهد: «در هر جنگی طرف‌های درگیر، دشمن خود را تعریف کرده و مطابق با آن، شیوه عملکرد خود را تعیین می‌کنند. در مناقشه میان فلسطین و اسرائیل، هدف اسرائیل تصرف سرزمین فلسطین است. گزارش‌های مختلف نشان‌دهنده تخریب هدفمند اماکن دولتی فلسطین است. تقریباً تمامی وزارت‌خانه‌ها، به‌جز دو وزارت‌خانه، به‌علاوه تمامی ۶۵ سازمان غیردولتی فلسطینیان با خاک یکسان شده ‌است. مسئله قابل تأمل، نه مصادره ساختمان‌ها، بلکه تخریب کامل آنها بوده است».[۶]


معماری خشونت

اسرائیل اهداف اشغال‌گرانه خود را در وهله اول از طریق نابود‌سازی مکان‌های فلسطینی، نمادها و جماعت‌های وابسته به آنها پی می‌گیرد. ملتی که مکان‌های زندگی شخصی و اجتماعی‌اش را از دست بدهد، در واقع سرزمینش را از دست داده‌است. هویت انسان به‌نوعی تابعی از نقش و میزان مشارکت وی در هویت‌بخشی به یک مکان است. از بین رفتن مکان سکونت، نمادها و خاطراتش، هویت مکانی باشندگان را از آنان سلب می‌کند، از بین رفتن هویت مکانی، نابودی هویت ملی و قومی را به همراه دارد. از بین رفتن نماد‌ها و مکان‌های شناساننده و به‌دنبال آن محو کارکرد‌های اجتماعی و فرهنگی و خاطرات مردمان روستاها و شهرهای فلسطین در خلال تغییر چند نسل می‌تواند روند هویت‌‌زدایی، ریشه‌زدایی و سرزمین‌زدایی آنان را تسریع کند. ابزار این جنگ بولدوزر‌های ارتش اسرائیل است که هر روز خانه‌ها، مراکز عمومی، مزارع و تأسیسات فلسطینیان را نابود می‌کند و طراحان آن معماران و برنامه‌ریزان شهری یهودند.

حنفی در ادامه چگونگی برنامه‌ریزی اسرائیل برای کنترل مناطق فلسطینی‌نشین را شرح می‌دهد: «اسرائیل با تقسیم اراضی فلسطینی به مناطق (H2 ،H1 ،C ،+B ،-B ،B ،A) و انتقال مداوم جمعیت مردم فلسطین بین این نقاط و کشیدن دیوار و انواع موانع عملاً سرزمین فلسطین را به اردوگاه‌های موقت پاره‌پاره تبدیل کرده ‌است. این جدا‌سازی فضایی و به‌تبع آن جداسازی سیاسی هرگونه امکان شکل‌گیری یک دولت یکپارچه و هر نوع توسعه زیرساخت‌های ملی را غیر‌ممکن ساخته ‌است».[۷]


معماری خشونت

ایال ویزمن[۸] در کتاب سیاست محوری قائم به مسئله‌ای دیگر در ‌رابطه با سیاست‌های جنگ فضایی اسرائیل علیه فلسطینیان اشاره می‌کند. اسرائیل سیاست‌های شهری اشغال‌گرانه خود را در سه بعد پیاده کرده ‌است. علاوه بر تکه‌تکه‌شدن سرزمین‌های فلسطین بر روی سطح، کنترل بسیاری از منابع آبی روستاهای فلسطینی و همین‌طور حریم هوایی بسیاری از مناطق، به همراه حق استفاده از منابع زیرزمینی و حتی آثار باستانی در اختیار اسرائیل است. با وجود چنین پیچیدگی لایه‌لایه‌ای، خوشبین‌بودن به امکان توسعه این نواحی تقریباً غیر‌ممکن است.

چرا دیوار؟

هرچند اسرائیل همواره مسئله امنیت شهرک‌های یهودی‌نشین را بهانه‌ای برای توجیه وجود چنین دیواری می‌داند، اما می‌توان تفسیرهای دیگری هم از چرایی وجود این دیوار بر شمرد. همان‌طور که پیش‌تر گفته‌شد، اسرائیل با شعار «سرزمین بدون مردم برای مردمی بدون سرزمین» به تشویق یهودیان سرتاسر جهان برای مهاجرت به سرزمین‌های اشغالی پرداخت. اما در واقعیت این سرزمین بدون سکنه نبود! بنابراین لازم بود مهمانان ناخوانده جدید صاحبان ‌خانه را نبینند، وجود چنین دیواری می‌تواند این شعار نژادپرستانه را تا حدودی محقق کند، البته با پنهان‌کردن واقعیت. اما ماهیت خود دیوار زشت بود و زمخت، تا جایی که در بعضی از نقاط شهرک‌نشینان صهیونیست خود دست به قلم شدند تا با کشیدن مناظری رؤیایی(!) زشتی ذاتی دیوار را از خودشان پنهان کنند. اوچاما مارتون و دالیت باوم[۹] نظر دیگری را هم مطرح می‌کنند که با آنچه گفته ‌شد خیلی تفاوتی ندارد. این دو معتقدند صهیونیست‌ها به‌واسطه افکار نژاد‌پرستانه‌ای که نژاد یهودیان صهیونیست را برترین و پاک‌ترین نژاد عالم می‌داند، باید جنایت‌ها و خون‌ریزی‌هایشان را مخفی نگه دارند. در این‌جا باز هم دیوار نقشی مشابه را بر عهده دارد، پوشاننده زشتی‌های خود صهیونیست‌ها. درواقع، این کارکرد روانی هر جداسازی است. جدایی خوب از بد. جدایی خود خوب از خود بد. به ‌این ‌ترتیب برای صهیونیست‌ها طرف خودشان خوب می‌ماند و تمامی زشتی‌ها پشت دیوار باقی می‌ماند. این تصور به‌صورت ناخودآگاه خود درونی یهودیان را برایشان پاک و برتر نگه می‌دارد. حملات اخیر اسرائیل به آن سوی دیوار که به کشته‌شدن نزدیک به دوهزار زن و کودک و پیر و جوان ساکن نوار غزه انجامید و تقریباً بسیاری از مناطق این زندان بزرگ را با خاک یکسان کرد تنها در پناه چنین دیواری امکان‌پذیر بود.


معماری خشونت

در برابر دیوار

در این سال‌های پس از اشغال، برخلاف سیاستمداران حافظ حقوق بشر(!) دولت‌ها، گروه‌ها، شخصیت‌ها و هنرمندان مستقل با فعالیت‌های خود ماهیت دیوار و اقداماتی همچون ساخت مرحله‌به‌مرحله شهرک‌های جدید یهودی‌نشین بر روی زمین‌های غصب‌شده را به چالش کشیده‌اند. این کارکردهای عیان خشونت شهرسازی و معماری از بدو به‌وجود‌آمدن، اجراگری‌ها و نقش‌ها و حرکات خلاقانه و اعتراضی بسیاری را در دو طرف به خود دیده ‌است. این دیوار بایستی با فشار افزون‌تر افکار عمومی در سراسر دنیا برچیده شود. حذف این سلاح ناشنـاس بسیـاری از معادلات را به نفع مردم غزه تغییر خواهد ‌داد. به همین منظور نبایستی مقاطع هر چند بحرانی، مانع از فراموشی ماهیت این دیوار شوند.


معماری خشونت

[۱] Colonel Mervin Willett Gonin- Imperial War museum

[۲] Matthew Brubacher

[۳] Michel Foucault

[۴] Sari Hanafi

[۵] Bogdan Bogdanović

[۶] Sari Hanafi

[۷] Sari Hanafi

[۸] EyalWeisman

[۹] Uchama Marton & Dalit Bauum

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!