معماری و فرهنگ . سال هجدهم . پرونده مهاجرت . تابستان ۱۴۰۰

. گریز از فصلی هولناک .


روایت بازگشت

نویسنده: هشام مطر
مترجم: مژده دقیقی
ناشرنیلوفر
تعداد صفحه: ۳۴۱
تاریخ جاپ: ۱۳۹۸
قطع: رقعی
نوبت چاپ: ۳


«در سرزمینی که پدران را از پسران جدا می‌کند، مسافران بسیاری راه‌ گم‌ کرده‌اند. گم‌شدن در این‌جا خیلی آسان است»

برگرفته از متن کتاب روایت بازگشت، نوشته هشام مطر، ترجمه مژده دقیقی

هگل معتقد بود تاریخ جهان چیزی غیر از بسط ایدۀ آزادی نیست. از دید او تاریخ همواره حرکتی به‌سمت آزادی و آگاهی دارد و در راستای هدف غایی بشر پیش می‌رود. رویدادهای تاریخی نه‌تنها نقش بنیادینی در تفکر ما دارند، بلکه بیش از آن، امکان کسب تجربه را برای ما فراهم می‌کنند. از همین‌رو خواندن روایت‌ها و تفسیرهای تاریخی حتی درصورت ‌رعایت‌نکردن اصل بی‌طرفی، می‌تواند افق روشنی پیش چشمان ما بگشاید که شاید تا پیش از آن تصورش را هم نمی‌کردیم.

روایت بازگشت حکایت پدران و پسران است. پدران، پسران و سرزمین مابینشان عنوان دیگر این کتاب است که قصۀ تبعید، فقدان و وضعیت سرزمینی تحت سلطۀ حکومتی توتالیتر و خودکامه است. روایت ناپدیدشدن، گم‌شدن و انتظار در لایه‌های تاریخ و درنهایت ماجرای اندوه، مبارزه و جست‌و‌جویی همیشگی در پی دست‌یازیدن به حقیقت. هشام مطر، نویسنده‌ و روزنامه‌نگار اهل لیبی‌ است که در امریکا به دنیا آمده است. هشام به‌اجبار و به‌دلیل فشار حکومتْ سرزمینش را ترک می‌کند، بااین‌حال انگار در هیچ‌کجا قرار نمی‌گیرد و از ریشه‌اش جدا نمی‌شود. معلق است میان سرزمین‌هایی که هیچ‌کدام وطنش نیست و به قول خودش نه پای رفتن دارد و نه پای برگشتن. در جایی از کتاب می‌نویسد: «هرگز وطنت را ترک نکن. اگر بروی، پیوندهایت با سرچشمه قطع می‌شود؛ مانند کنده خشکیده‌ای خواهی بود، سخت و توخالی.» مطر به‌دلیل شغل پدرش و وضعیت خانوادگی‌شان تجربۀ زندگی در سرزمین‌های مختلف را دارد؛ بااین‌حال هیچ زمان پیوندهایش را با سرچشمه‌اش قطع نمی‌کند؛ مدام به گذشته بازمی‌گردد و تاریخ و هنر سرزمینش را مرور می‌کند.

مطر در سرزمینش، آن‌جایی که مرز کشیده‌اند و جغرافیای او نامیده‌اند، نیست؛ بااین‌حال انگار در وطنش زندگی می‌کند. ریشه‌داشتن لزوماً به‌معنای بودن در جغرافیایی خاص نیست، نه هر آن‌کس که در خاکش مانده ریشه داده و نه هر آن‌کس که رفته ریشه‌اش قطع‌شده و خشکیده است. ریشه‌داشتن مقوله مهمی است، بااین‌حال آدمی در هر خاکی ریشه نمی‌دهد، ریشه‌داشتن را جدای از معنای لفظی آن می‌توان همسو با لایتغیربودن ذات در فلسفه تعبیر کرد. ذات در فلسفه به‌معنای ماهیت هر چیز است، چیستی و حقیقتِ آن. به‌معنای آن چیزی که اگر از دست برود، آن چیز دیگر وجود نخواهد داشت. جوهر تغییر نمی‌کند، ریشه‌داشتن در وطن نیز همین است. اصل بنیادینی‌ست که تغییر نمی‌کند، در هر جغرافیا و به هر باد جابه‌جا نمی‌شود، کنده نمی‌شود و خود می‌ماند. آدمی می‌تواند وطنش را در مشتش بردار‌د و هرجایی با خود ببرد، ماندن در مرزهای کشیده‌شده هیچ‌کس را پایبند جایی و سرزمینی خاص نمی‌کند. از همین رو روایت بازگشت چیزی فراتر از روایت است و توأمان زندگی‌نامه، تاریخ و قصه را دربردارد.

این جستار در سال ۲۰۱۷ برندۀ جایزۀ پولیتزر شد و پیش از آن نیز مطر در سال ۲۰۰۶ برای کتاب اول خود، در کشور مردان، نامزد دریافت جایزۀ بوکر شد. روایت بازگشت را مژده دقیقی، مترجم نام‌آشنای زبان فارسی، ترجمه و نشر نیلوفر منتشر کرده است. نام مژده دقیقی، با دقت و وسواسی که در ترجمه‌هایش دارد به‌خودی‌خود می‌تواند معرف روایتی جذاب باشد. مطر در کتاب روایت بازگشت قصۀ خانواده‌ و آشنایان خود را که از مخالفان سرسخت حکومت دیکتاتوری قذافی بودند روایت‌ می‌کند. معمر قذافی، رئیس شورای فرماندهی انقلاب لیبی، پس از کودتا در سال ۱۹۶۹، حکومت محمد ادریس سنوسی را سرنگون می‌کند و خود زمام قدرت را برای ۴۲ سال آینده به‌دست می‌گیرد. سال‌هایی که از آن به‌عنوان سال‌های سیاه یاد می‌کنند. مطر دراین‌باره می‌نویسد: «در همه کتاب‌های تاریخ سیاسی لیبی، دهه ۱۹۸۰ نماد فصلی بسیار هولناک است. مخالفان رژیم را در میدان‌ها و ورزشگاه‌ها به‌ دار می‌آویختند. ناراضیانی را که از کشور می‌گریختند، تعقیب می‌کردند، برخی را می‌ربودند یا به قتل می‌رساندند».

هشام در سال ۱۹۷۰ در نیویورک به دنیا می‌آید، زمانی که پدرش جاب‌الله مطر، از مبارزان سیاسی و مخالفان سرسخت حکومت قذافی، در سازمان ملل کار می‌کند. مطر نوشته است حتی راه‌رفتن پدرش کفر مقامات را درمی‌آورده است. در سال ۱۹۷۹ مطر و خانواده‌اش از لیبی می‌گریزند و به مصر می‌روند و درنهایت در سال ۱۹۹۰ درحالی‌که هشام ۱۹ سال دارد و مشغول تحصیل در انگلستان است، پلیس مخفی مصر، پدرش جاب‌الله را از آپارتمانشان در قاهره می‌ربایند و به حکومت قذافی تحویل می‌دهند. روایت هشام از همین‌جا آغاز می‌شود: «او را به زندان ابوسلیم، در طرابلس، بردند که به ایستگاه آخر معروف بود، حکومت کسانی را که می‌خواست به فراموشی بسپارد، به آنجا می‌فرستاد».


روایت بازگشت

پدر هشام به زندان فرستاده می‌شود و پس‌ازآن هشام هیچ‌وقت او را دوباره نمی‌بیند. گهگاه نامه‌هایی از پدرش از طریق دیگران به دست خانواده‌شان می‌رسد که آن‌چنان تصویر روشنی از وضعیت حیات و مرگ او به‌دست نمی‌دهد. کتاب، سرگذشت ۳۳ سال زندگی هشام مطر و خانواده‌اش در تبعید، بی‌خبری، سرگردانی و انتظار است. هشام هیچ‌‌زمان ناامید نمی‌شود و تمام این سال‌ها را در جست‌و‌جوی پدر سپری می‌کند. مطر که دور از وطن، دور از پدر، آرمان‌ها و رؤیاهای او بزرگ می‌شود و در سرزمین دیگری تحصیلات خود را تکمیل می‌کند، در ورای این جست‌و‌جو و بلاتکلیفی دائمی، کم‌کم با پیچ‌و‌تاب‌های شخصیت پدر آشنا می‌شود و همین دوری از خفقان نظام خودکامۀ قذافی باعث می‌شود خود، رفته‌رفته در عین آگاهی، به مبارزی آزاد تبدیل گردد. گاهی در تداومِ فشار و سرکوب اقلیتِ معترض و چشم‌بستن و وارونه جلوه‌دادن واقعیت پیش رو، مقاومتی شکل می‌گیرد که رفته‌رفته به‌مثابه‌ ویروسی واگیردار درون هر فردی که ریشه در خاک و سرزمینش دارد، رخنه می‌کند. آن‌جاست که دیگر خشونت، قساوت و ستم بی‌اثر می‌شود و کندن این ریشۀ سخت‌جان از همیشه دشوارتر. سال‌های سلطۀ نظام سرکوبگر قذافی نمایانگر عقیدۀ آرنت دربارۀ نظام‌های تمامیت‌‌خواه است، او معتقد بود رژیم‌های توتالیتر تنها در پی قدرت و حاکمیت نیستند، بلکه آنها فضای امر سیاسی را منهدم می‌سازند.

اندیشیدن به سیاست همان چیزی‌ است که هر حکومت سلطه‌گری در پی سرکوب آن است. از همین‌رو آرنت معتقد است هیچ اقدام مشترکی مجال بروز نمی‌یابد. قذافی نیز پس از رسیدن به قدرت، تغییرات متعددی در زیرساخت‌ها و قوانین لیبی ایجاد می‌کند، برای‌ مثال، عضویت در هر تشکل یا بحث سیاسی، زندان و چه‌بسا اعدام در پی داشته است. جست‌و‌جوی هشام در پی پدر ادامه پیدا می‌کند و تصمیم می‌گیرد پس از ۳۳ سال تبعید به وطن بازگردد بلکه ردپایی از او بیابد. هشام رد او را می‌گیرد، به قول خودش که در جایی از کتاب نوشته، به پدری نیاز دارد تا عصبانیتش را سرش خالی کند، وقتی پدری نه مرده است نه زنده، وقتی یک شبح است، این خواست برآورده نمی‌شود. انگار هرجایی پدر بوده پسر به‌دنبال او کشیده می‌شود، هر زمان به‌شدت امیدوار می‌شود که هرلحظه خبری از سرنوشت پدر به‌دست می‌آورد، به همان شدت به عقب بازمی‌گردد. حتی چند باری با سیف‌الاسلام پسر قذافی به امید دست‌یابی به خبری دیدار می‌کند. بااین‌حال چه خیال بیهوده و عبثی. سیف وانمود می‌کند بی‌اطلاع است؛ رفتاری فریبکارانه پیش می‌گیرد و در ظاهر نشان می‌دهد پیگیر خواستۀ هشام است. هیچ‌چیز به‌اندازۀ زورگویی و رفتار قلدرمآبانه توأم با نرمش نفرت‌انگیز نیست. وقتی در مسند قدرت نشسته باشی و طوری وانمود کنی از هیچ‌چیز خبر نداری، به‌نظرت می‌رسد همه‌چیز در آرامش مطلق است. خود را به خواب خرگوشی‌زدن بی‌آن‌که از جهان پیرامونت باخبر باشی.

«یک‌بار دیگر شماره سیف را گرفتم، برایش پیام صوتی گذاشتم و بعد متن همان پیام را برایش پیامک کردم: بستگان در ابوسلیم حالشان خوب نیست. هشدار می‌دهند که اعتصاب غذا می‌کنند. دو روز پس‌ از آن بود که بعد از نیمه‌شب، این پیامک از سیف رسید: «امروز تولد من است». هشام از رفتار فریب‌کارانۀ سیف ناامید نمی‌شود. غیر از این هم انتظاری ندارد. سیف پسر همان پدر است. همان جماعتی که کشورش را «بدون هنر، بدون گردهمایی، بدون سینما» می‌خواستند. آرنت معتقد است توتالیتاریسم همۀ روابط و هویت‌ها را ویران می‌کند تا هویت خودش را استوار سازد و با وحشت بر فرد و جامعه تسلط پیدا کند. هشام مطر درنهایت موفق نمی‌شود حقیقت را بیابد و هر آن منتظر است خودش هم به سرنوشتی همچون پدرش دچار شود. یافتن چگونگی ظلمی که بر پدرش روا شده همچون سوزنی‌ست در انبار کاه. جاب‌الله مطر ناپدیدشده، روشن است که دیگر نیست. بااین‌حال نحوۀ تحریف‌شدن ناپدیدشدنش آن چیزی‌ست که هشام را راحت نمی‌گذارد و تبدیل می‌شود به کتاب روایت بازگشت.

«در ناپدیدشدن یک آدم ظلمی وجود دارد که توصیفش مشکل است. فرد ناپدید‌شده را به چیزی مجرد تبدیل می‌کند و از آن‌جا که وجود او زیر همین خورشید و همین ماه یک امکان واقعی است، به‌سختی می‌توان تصویر روشنی از او را در ذهن نگه داشت. در مرگ، این ویژگی از بین می‌رود و تمام یادبودهای دنیا هم نمی‌تواند جلوی سیل فراموشی را بگیرد. ولی در زندگی، فرد ناپدیدشده به‌طورجدی و به شیوه‌های پیچیده تغییر می‌کند».


آرنت، هانا (۱۴۰۰). توتالیتاریسم. ترجمه محسن ثلاثی. تهران: نشر ثالث.

لتیل، دنیل (سال انتشار). فلسفه تاریخ چیست؟. ترجمه حمید کوزری. مجله اطلاعات حکمت و معرفت، تیر ۱۳۸۹،‌ سال پنجم، شماره ۴،‌ ص ۴ تا ۱۰.

مطر، هشام (۱۳۹۸). روایت بازگشت. ترجمه مژده دقیقی. تهران: نشر نیلوفر.

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!