سال پانزدهم . شماره‏ پنجاه‌وسوم . زمستان ۱۳۹۳ . صفحات ۹۰ تا ۹۳

. قاهره . باززنده‌سازی یک کلانشهر تاریخی .


قاهره

مؤلفان‌: استفانو بیانکا، فیلیپ جودی
مترجم‌: سعیده محتشم امیری
انتشارات: نشر فضا
سال انتشار: بهار ۱۳۹۰


اصطلاح زمین قهوه‌ای (Brown field) برای اولین بار توسط آژانس حفاظت محیطی ایالات متحدۀ آمریکا برای اطلاق به زمین‌هایی مطرح شد که در گذشته با اهداف صنعتی یا تجاری مورد استفاده قرار می‌گرفته‌اند. در پس این تعریف به‌ظاهر ساده می‌توان نگرانی برنامه‌ریزان شهری از «یک‌بار مصرف‌شدن» زمین ــ این بستر غیرقابل جایگزین تمدن بشری ــ را خواند. جایی که چرخۀ تکراریِ اشغال زمین و ساخت‌و‌ساز بی‌توجه به ظرفیت‌های آن و متروک‌ ساختنش بی احساس تعهد به پاکسازی‌اش تبدیل به الگویی برای شکل توسعه شده، این پرسش بسیار بجاست که با زمین‌های «مصرف‌شده» چه باید کرد؟ به‌ویژه که به یاد بیاوریم نمی‌توان زمین را مانند زباله بار کامیون کرد و یک جای دورتری که عجالتاً چشم‌مان نبیند تخلیه کرد؛ زمین را که مصرف کردیم خودمان باید جابه‌جا شویم و این جابه‌جایی گاهی چنان هزینه‌بردار و انجام‌ناپذیر است که منطقی است یک‌بار دیگر صورت مسئله را مرور کنیم: با زمین‌های مصرف‌شده چه کنیم؟

از سال ۱۹۹۲ که واژۀ «زمین قهوه‌ای» به محتوای رشته‌های معماری و شهرسازی وارد شده دامنه‏اش به‌مرور گسترده‌تر و نحوۀ برخورد با آن خلاقانه‌تر شده است. حالا دیگر می‌دانیم «زمین قهوه‌ای» اصطلاحی است برای اشاره به زمین‌هایی که به‌واسطۀ حضور ماده‌ای خطرناک یا آلوده‌کننده پتانسیل تهدیده‌کننده‌ای برای مناطق اطراف محسوب می‌شوند و این یعنی «زمین قهوه‌ای» تنها اشاره‌ای به میراث رها‌شدۀ عصر صنعت نیست، بلکه شامل طیف گسترده‌ای از مناطق و کاربری‌های شهری می‌شود: از سایت‌های تاریخی و بافت‌های سنتی شهری، که دیگر مثل سابق پرطرفدار نیست، گرفته تا زیرساخت‌های صنعتی و تجاری شهر که به هر علتی جابه‌جا شده‌اند و ردپایشان جا مانده است.

نحوۀ برخورد با این زمین‌ها در بستر شهرهای امروز، علاوه بر این‌که چالشی بزرگ است، می‌تواند به‌خوبی نمایندۀ طرز تفکر حاکم بر هر شهر نیز باشد؛ سایت‌هایی که می‌تواند عرصۀ ذهن‌های خلاق و اصلاح‌گر باشد یا با کج‌سلیقگی تشدید‌کنندۀ تراکم و آلودگی و بی‌کیفیتی. با همۀ اینها مبحث زمین‌های قهوه‌ای یا دارایی‌های عمومی و شخصی رها‌شده در شهر ذاتاً مباحثی پیچیده و میان‌رشته‌ای است. بنابراین تصور این‌که مسئلۀ این زمین‌ها تنها مسئله‌ای زیست‌محیطی و بهداشتی است می‌تواند بسیار گمراه‌کننده باشد؛ همان‌طور که تصور اختصاص این زمین‌ها به کلان‌شهر‌ها اشتباه است، چرا که این زمین‌ها تقریباً در هر شهر کوچک و بزرگی محیط اطراف را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. رسیدن به راهکارهای مبتکرانه و پاسخگو، در برخورد با زمین‌های رهاشدۀ شهری، می‌تواند این به‌ظاهر مخاطرات شهری را تبدیل به نقاطی کند که کیفیت‌های از‌دست‌رفتۀ شهرهای متراکم و عجول ما را به آنها بازگرداند. برنامه‌ریزی «سبز» برای این زمین‌ها ــ و نه لزوماً سبز‌کردن‌شان ــ می‌تواند همان اتفاق خلاقه‌ای باشد که تهدید را به فرصت تبدیل می‌کند. همان‌طور که پروژه‌های موفقی در سراسر دنیا از آمریکا تا مصر و پاکستان و شیلی انجام گرفته و پتانسیل‌های این زمین‌ها را در ارتقای کیفی زندگی ساکنان شهرها نشان داده است. بهره‌برداری از این پتانسیل‌ها بسته به نگرش و نحوۀ مدیریت مدیران و مسئولان شهری، می‌تواند چهره‌ای دیگرگون از شهر ارائه کند.

پارک الازهر، قاهره، مص

۱. قصۀ قاهره

قاهره هم مانند تمام شهرهایی که روزی قطبی از دنیا محسوب می‌شده‌اند قصۀ حزن‌انگیزی دارد، قصۀ از‌دست‌دادن تدریجی شور و هیاهو بعد از یک دورۀ تاریخی پرجلال و شکوه، قصۀ به‌حاشیه رانده‌شدن و فرسودن و چشم‌دوختن به قطب نو و حسرت گذشتۀ تکرارنشدنی را خوردن. در همان زمان که اسلام در فلات آناتولی اوج می‌گرفت و قسطنطنیه به‌دستِ ترکان عثمانی، در قرن پانزدهم میلادی، فتح می‌شد، ثروت و اقتدار امپراتوری مصر رو‌به‌زوال می‌گذاشت. پس از فتح مصر به‌دست عثمانیان، در سال ۱۵۱۷، قاهره موقعیت خود را، به‌عنوان پایتخت یک امپراتوری بزرگ، از دست داد و صرفاً تبدیل به یک مرکز محلی حکومت شد. گروه معماران و هنرمندان زبدۀ قاهره به استانبول منتقل شدند تا در تغییر ماهیت آن، از یک شهر مسیحی ـ بیزانسی به یک پایتخت باشکوه اسلامی سهیم باشند.

پس از استعمار قاهره به‌دست انگلیسی‌ها، همانند دیگر شهرهای استعمارشدۀ جهان، الگوی شهر دوگانه سبب شد تا سکنۀ بومی ثروتمند شهر، که به تقلید الگوی مصرفی استعمارگران روی آورده بودند، محله‌های قدیمی شهر را ترک کنند. طی این فرآیند، محله‌های قدیمی به‌فراموشی سپرده شدند و رو‌به‌زوال رفتند و محله‌های جدیدی خارج از محدودۀ شهر باستانی سر برآوردند. مهاجرانی که از نواحی روستایی اطراف به شهر می‌آمدند به سکنۀ فقیر باقی‌مانده در محلات تاریخی می‌پیوستند و خانه‌های بزرگی را که توسط اغنیا تخلیه شده بودند به اتاقک‌های کوچک‌تری تقسیم می‌کردند که البته توانایی حفظ و نگهداری آن را نیز نداشتند؛ کم‌کم همۀ ثروت شهر به سنگفرش‌سازی، تأمین روشنایی، آب لوله‌کشی و فاضلاب در محلات جدید اختصاص می‌یافت. در حالی که محلات قدیمی کارکردهای مهم اقتصادی خود، همچون صنایع دستی و توزیع مواد غذایی را از دست نداده بودند، اما سعی بر آن بود تا این‌گونه صنایع مورد پسند همان طبقات جامعه باقی بمانند. در سوی دیگر، شهر جدید، که مرتباً به سمت مرزهای غربی قاهرۀ قرون وسطی (در خلیج مصری) پیشروی می‌کرد، نیازهای مصرفی بومیان ثروتمند و خارجی‌هایی که روز‌به‌روز محله‌های جدیدتری را اِشغال می‌کردند، از طریق احداث مغازه‌های مدرن و فروشگاه‌هایی با ویترین شیشه‌ای که به عرضۀ محصولات وارداتی و تجملاتی مشغول بود، تأمین می‌شد. قاهرۀ قرون وسطی، هنوز، چه از لحاظ طبقات اجتماعی و چه از نظر چرخۀ تولید و مصرف پابرجا بود، اما میراث معماری آن در اثر بی توجهی، فقر و تراکم بیش از حد جمعیت محکوم به مرگ بود.

به این ترتیب، شکاف اقتصادی محلات نوظهور و هسته‌های اولیۀ شهر روز‌به‌روز عمیق‌تر می‌شد و این به آن معنا بود که زیست در محلات تاریخی روز‌به‌روز ارزش اجتماعی خود را از دست می‌داد و پذیرای آسیب‌پذیر‌ترین طبقات اجتماعی می‌شد. زمانی که این دوگانگی را در کنار رشد سرسام‌آور جمعیت در قاهره بگذاریم، که طی پنجاه سال اخیر به‌نحوی خطرناک و هشـدار‌دهنـده رشـد یافتـه و از شهـری با ۲ ‌میلیون نفر جمعیت به شهری بی‌نظم با بیش از ۱۶ ‌میلیون سکنه بدل شده است، خود را با مجموعۀ کاملی از چالش‌ها‌ی کلانشهرهای جهان سومی رو‌به‌رو می‌بینیم که درک و تدبیر و برنامه‌ریزی برای اصلاحش نیازمند خلاقیت از نوع دیگری است. امروزه شهر قاهره، در عین حال که بزرگ‌ترین بناهای یادبود در بین شهرهای قرون وسطایی خاورمیانه را در خود جای داده است، بر اثر تراکم بیش از حد شهری که از همه سو آن را احاطه کرده، تحت‌الشعاع قرار گرفته است.


قاهره

۲. شهر ماییم

بنیاد «آقاخان» با تکیه بر عبارت «گذشتۀ ما ثروت ماست» نگاهی از جنس حفظ و نگهداری و احیا و ارتقا به میراث تاریخی، به‌ویژه در کشورهای اسلامی، دارد. این بنیاد معتقد است آنچه بیش از هر چیز در روند حفاظت از میراث تاریخی شهرهای اسلامی اخلال ایجاد می‌کند این است که بسیاری از ساکنان این شهرها در فقر به‌سر می‌برند و مشکلات اجتماعی و اقتصادی «ساکنان به حاشیه رانده‌شده» ناگزیر بر بافت کالبدی این شهرها چهره می‌نماید. با این توصیف، در روند باززنده‌سازی یک بافت تاریخی، آنچه مهم جلوه می‌کند تحت‌حمایت قرار‌دادن جمعیت ساکن در بافت است و این به معنای توجه بیش‌تر به توسعۀ اجتماعی با نگاهی خرد و از پایین است تا توسعۀ کالبدی صرف که نگاهی قیم‌مآبانه به مسائل دارد.

این بنیاد زمانی با این نگاه به سراغ قاهره، کلانشهر ۱۶‌میلیونی، رفت که این کهن‌شهر جهان سومی به‌شدت با مشکلات ناشی از توسعه درگیر و نیازمند ایجاد ارتباطی بین میراث غنی گذشته و خواسته‌های دنیای کنونی بود. تراکم بسیار بالای بافت شهری قاهره نیاز این شهر به فضاهای سبز جدید را یادآور می‌شود، هم‌چنان که تأکید بر نقش مهم فضاهای باز عمومی در شهرهای تاریخی هم باعث کاهش آلودگی هوا می‌گردد و برای ساکنان آسایش به همراه می‌‏آورد و هم حس مسئولیت مدنی را در آنها افزایش می‌دهد و به‌گونه‌ای باورنکردنی مانند یک کاتالیزور جهت پیشبرد پروژه‌های باززنده‌سازی شهری عمل می‌کند.

به همین علت است که هدف پروژه در ابتدا تنها پاسخ‌گویی به نیاز فراوان شهر به فضای سبز بود. سایت مورد نظر برای این کار تپه‌ای باستانی واقع در ضلع شرقی قاهرۀ عصر فاطمی بود که در مرکز یکی از متراکم‌ترین محله‌های قاهرۀ امروزی موقعیتی فوق‌العاده برای پاسخگویی به اهداف پروژه داشت، اما در روند کار، با توجه به کشف این دیوار قرن دوازدهمی ایوبی از زیر خاک، اهداف پروژه گسترده‌تر و وسیع‌تر شد: نمی‌شد دیوار را از بافت شهری مجاور یعنی منطقۀ درب الاحمر جدا کرد. بنابراین پروژه‌ای که قرار بود با دگردیسی یک تپۀ باستانیِ محل دفن زباله به فضای سبز، کمی «قاهره» را آرام کند تبدیل به فرآیندی چند‌جانبه از بهسازی و احیا شد که به ایجاد طیفی از پروژه‌های اصلاح و بهبود «جامعه‌محور» منجر گشت؛ پروژه‌هایی در جهت حمایت از مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سازمانی.

ایدۀ «معمولی» پروژۀ پارک الازهر قاهره ــ جبران کمبود فضای سبز در شهرــ زمانی در شهر شگفتی آفرید که دست‌اندرکارانش متوجه شدند نمی‌شود این تپۀ باستانی و پارکی را که قرار است روی آن ساخته شود و مقیاس شهری بگیرد از محلۀ مجاورش، محله درب‏الاحمر، جدا کرد. نمی‌توان محله‌ای فرسوده را که «زشت» است و به هیچ وجه مایۀ مباهات ساکنان دلخورش نیست زیر سایۀ پارکی عریض و طویل پنهان کرد و انتظار داشت پارک مخاطب جذب کند. همین جملۀ ساده باعث شد پروژه‌ای که بنا بود زمینی متروکه در قلب کلانشهر تاریخی را به پارکی ۳۰‌ هکتاری تبدیل کند، پا را فراتر بگذارد و سلسله‌ای از ایده‌ها و پروژه‌ها را در شهر مطرح کند تا نقطۀ «دوست‌نداشتنی» شهر را تبدیل به عاملی هویت‌بخش برای همسایگانش کند تا جایی که امروز تبدیل به یکی از نقاط هدف گردشگری در قاهره شده است.

پروژۀ پارک الازهر خود به‌تنهایی تأثیر بسیار مهمی بر شهر قاهره می‌گذاشت، اما به همین راضی نشد و به‌مرور خود را به داخل محلۀ مجاور کشید و با تعریف پروژه‌هایی خرد در سطح محله کوشید نشان دهد مشکل قاهره تنها کمبود فضای سبز نیست. مشکل در پذیرش این عبارت است که «هیچ شهری بی‌ساکنانش نمی‌تواند گامی به‌پیش بردارد». تمام تلاش‌های انجام‌گرفته در درب‌الاحمر چنان چهرۀ این نقطه از شهر را دگرگون کرده‌اند که حالا می‌توان گفت «جامعه بر روند قبلی حاشیه‌نشینی و سطح پایین استانداردهای اجتماعی غلبه کرده است» و آیا می‌توان از معماری چیزی زیبا‌تر از این توقع داشت؟


قاهره
قاهره
قاهره

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!