زاها حدید، «ملکه منحنیها» ۳۱ مارس ۲۰۱۶ بر اثر حمله قلبی در ۶۵ سالگی درگذشت. این معمار عراقی- بریتانیایی نامآور، نخستین زنی بود که به واسطه طرحهای آوانگاردش به دریافت جایزه پریتزکر و نشان طلای انستیتو سلطنتی معماران بریتانیا مفتخر شده بود. دفتر معماری حدید طرحهای بسیاری را در سرتاسر جهان از جمهوری آذربایجان تا ایالات متحده امریکا، از جمهوری خلق چین تا جمهوری اسلامی ایران به مرحله اجرا درآورده است یا در دست تکمیل دارد. مرگ حدید در میان طرفداران و مخالفانش واکنشهای بسیاری را برانگیخت. ریچارد راجرز، تأثیر حدید بر دنیای معماری را بیبدیل توصیف میکند. استفان بیلی نیز اگرچه در مورد اغنای زبان شکلی معماری بهدست حدید با راجرز همداستان میشود، اما معتقد است طرحهای زاها حدید چیزی جز تلاش برای عرضه دغدغههای شخصی معمار نیستند و نتوانستهاند شعور معماری را ارتقا بخشند و ردپای «زمینه»، «جامعه»، و «اهلیت معماری» در آنها ناپیداست.
دوران حرفهای حدید در سالهای آغازین تأسیس دفتر معماری شخصیاش با «نساختن» آغاز شد. محصول این دوران حجم عظیمی از ترسیمات نامعمول معماری است که نه به فانتزیهای معمار بلکه بر قوه خلاقه وی در خلق تجربه جدیدی از فضا دلالت دارد. حدید بلوغ حرفهایش را در سه مرحله تکاملی متفاوت اما پیوسته تعریف میکند: نخست ترسیمات و تجریدهای پراکنده، دوم توسعه ایدهها و نهایتاً سازماندهی سیال معماری. طرحهای متهورانه او نمونههای تجسدیافتهای از ناتمامی، حرکت و کشش در فضا بودند؛ زوایای نااقلیدسی که بهتدریج در طرحهای حدید جای خود را به منحنیهای سیال دادند، فرمهای سربهآسمان کشیده که تکنولوژی روزآمد را با ایدههای مدرنیستی خلق فرم و فضا پیوند زده و به خلق یادمانهای فضایی، ساختمانهای شناسا و نقاط شاخص معماری منتهی میشود.
معماری حدید را میتوان در جرگه آثار «معماری برای معماری» دستهبندی کرد؛ آنجا که بدعت معمارانه بر نیازهای زمینه و مطالبات اجتماعی کاربران غلبه میکند تا محصول نهایی بنایی چشمگیر، هرچند فارغ از زمینه جلوه کند. چنین برداشتی از معماری، تنها در معیت منابع سرشار مالی و بستر آمرانه اقتصادی-سیاسی مجال بروز مییابد و از این منظر، در جهانی که «حق به شهر» دغدغه جمع کثیری از معماران، شهرسازان، و فعالان اجتماعی است، و منطق «سودآوری» تصمیمات ذینفعان و سرمایهگذاران را متأثر میسازد، آثار حدید نه فقط در بوته نقد دغدغهمندان اجتماعی شهر واقع شده، بلکه از سوی سرمایهگذاران و مدیران شهری نیز به دلیل نداشتن توجیه اقتصادی طرحها، با اقبال چندانی مواجه نشده است. هم از اینروست که پروژههای اجرایی حدید آنجا مکان بروز یافتهاند که هدف از معماری، خلق ابنیه یادمانی (مانند موزه ماکسی رم)، تجلی تفاخر و تکنولوژی روزآمد (مانند ساختمان مرکزی کمپانی بی.ام.دبلیو در لایپزیگ و برج CMA CGM در مارسی)، و یا همآوایی با معماری همهجاگیر بینالمللی (مانند پل شیخ زاید در ابوظبی، مرکز حیدر علیاف باکو، و اپراهاوس گوانگجو) بوده است. فعالیت حدید در ایران با نمایش یکی از مجسمههای وی در موزه هنرهای معاصر آغاز شد. پروژه قابل توجه دیگری که به نام او در شهر تهران به ثبت رسیده، طرح در حال اجرای هتل پاسارگاد است که در ۵۰ طبقه برنامهریزی شده و در شمال شهر تهران در حال ساخت است. دفتر معماری حدید در رقابت طراحی فاز ۲ برج میلاد تهران نیز حضور پیدا کرد و به رغم اقبال اولیه داوران و مسئولان، نهایتاً طرح وی که بهصورت برجهای دوقلو ارائه شده بود با مخالفت شورای شهر تهران کنارگذاشته شد.
فارغ از هر نوع پیشداوری و بیآنکه در جرگه طرفداران و یا منتقدان حدید قرار گیریم، شاید بتوان زاها حدید را معماری دانست که بهزعم گراهام موریس در جهان نامتعارف خویش زندگی میکرد و از پنجره آثارش تجربه جدیدی از فضای معماری را به جهان ما عرضه داشت. او خود را معماری شیفته ظرایف هنرمندانه فرم توصیف میکند و بر آن است تا مجموعهای از گزینههای هرچند متناهی، اما پرشمار را برای خلق فرم و تجربه فضایی جستوجو کند. شاید بتوان دستاورد حدید برای معماری معاصر را اندیشیدن در قالب گزینههای نوآورانه و عبور از مرزهای عادت دانست. اگرچه میتوان مرگ حدید را پایان زندگی حرفهای او در میانه راهش دانست، اما به گفته دنیل لیبسکیند روح خلاق حدید در خلال آتلیههای معماری و آثارش همچنان به حیات ادامه خواهد داد و چه بسا در قاموس فرمپردازیهای مبتکرانه موافقان و مخالفانش، مجالی برای حضور در گفتمان معاصر و آینده معماری جهان نیز پیدا کند.