نویسنده: جرد دایموند[۱]
مترجم: فریدون مجلسی
ویراستار: منصوره موسوی
موضوع: تاریخ اجتماعی – تحولات اجتماعی – سیاست محیط زیست – نمونهپژوهی
تعداد صفحه: ۶۵۰ صفحه
نوبت چاپ: سوم
تاریخ چاپ: ۱۳۹۷ (چاپ اول: ۱۳۹۶)
قطع: رقعی
کتاب فروپاشی نوشته جرد دایموند[۲]، به طرح مسائلی که بشر امروزی، حیات وحش و سیمای طبیعت با آن روبهرو هستند، میپردازد؛ همراه با روایتی از داستان زندگی بشر، چنانکه بوده است و چنانکه هست. نویسنده کتاب، استاد سرشناس دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. طبیعتاً این کتاب، که برنده جایزه معتبر پولیتزر هم شده، کتابی دانشگاهی برای دانشجویان و پژوهندگان محیطزیست نیز محسوب میشود. اما شیوه نگارش روایی آن، طوری است که خوانندگان عمومی فرهیخته و کتابخوان ضمن آنکه بر آگاهی و دانش خود میافزایند، از زبان ساده و شیوه روایی و شرح وقایع و ماجراهایی که بر بشر گذشته است نیز همچون داستانی هیجانانگیز لذت خواهند برد.
۱۰ سال پیش کتاب رهانیدن سیارهای گرفتار تنش و تمدنی دچار آشفتگی اثر لِستر آر. براون[۳]، رئیس انستیتو سیاست زمین در واشنگتن، را با عنوان فرعی برنامه ب۲ ترجمه کردم که در آن، ضمن هشدار، راهحلهایی برای نجات بشر از طاس لغزندهای که در آن اسیر شده، پیشنهاده شده است. آن کتاب در امریکا و جهان با شمارگان میلیونی به فروش رسیده بود. به تصور اینکه در ایرانِ گرفتار در مسائل و مصائب زیستمحیطی نیز از آن استقبال شود، و برای اینکه به بهای ارزانتر در اختیار همگان باشد، انتشار آن را به مؤسسه اطلاعات واگذار کردم، گرچه سال بعد به چاپ دوم هم رسید، اما گویی مردم و مسئولان ما درگیر مسائلی حیاتیتر از حیات خود هستند که توجه درخوری به آن نشد، اما سال گذشته که کتاب مفصلتر و گرانبهاتر فروپاشی به بازار کتاب عرضه شد که با تجربه گذشته نگران زیان دیدن ناشر بودم با اقبال بیشتر و امیدوارکنندهتری مواجه شد و مورد بحث و نقد کارشناسان قرار گرفت و اکنون به چاپ سوم رسیده است. میدانم کتابهای شعر و ادبی بسیاری به چاپهای دهم و بیستم در شمارگان بسیار میرسند، اما این آمار درباره چنین کتابی امیدوارکننده است.
دایموند، فروپاشی را از ماجرای بازدیدش در چند سال پیش از دو دامداری تولید شیر در مونتانا در غرب امریکا آغاز میکند و به سراغ آثار باقیمانده از دامداریهای اسقفنشین نورسه یعنی دامداریهای نروژیها یا وایکینگهای نروژی در غرب گرینلند میرود، که از بیش از ۵۰۰ سال پیش به حال خود رها شدهاند. کسانی که صدها سال پیش از کریستف کلمب به قاره امریکا رسیدند و به مدت صدها سال، شهر ساختند، دامداری و زندگی کردند و سپس با تخریب محیطزیست عرصه چنان بر آنان تنگ شد که نابود شدند. فروپاشی به پاگرفتن تمدنها و فروپاشی آنها میپردازد. پاگرفتن تمدن به دلیل وجود منابع و مواهب پیرامونی و فروپاشی در اثر تخریب همان زمینهها و مواهبی که آن شکوفایی و تمدن را پدید آوردند.
نویسنده از مونتانا، ایالت زیبا و ظاهراً پربار امریکا آغاز میکند که چگونه تاب و توان تأمین بار جمعیت افزایشیافته با شیوههای زندگی کنونی را ندارد. به نمونه شاخص و نمادین جزیره پاک یا ایستر میپردازد که زمانی با جنگلهای افراشته، معدن سنگ و مردمانی سختکوش در میانه اقیانوس کبیر آن تندیسهای غولپیکر را با کلاههای سنگی بر سر سنگی، در معدن تراشیدند، با غلتاندن بر الوارهای جنگلی بهکنار ساحل رساندند، اثر باستانی حیرتانگیزی بهوجود آوردند و سپس با بریدن آخرین درخت در کار و زندگی خود درماندند و همه چیز را از دست دادند.
تمدنها در اوج خود به ثروت و قدرت حاصل از آن دست مییابند و قدرت و ثروت، نشانههای خود را بهصورت خلق آثار هنری و معماری برجای میگذارند. فروپاشی با شرح تاریخ تمدن و فروپاشی جوامعی باستانی به تمدن مایا و راز شهرهای پنهانشده آنان میپردازد که آثار معابد و شهرهای سنگی آنان پیچیده در لابهلای شاخهها و ریشههای جنگلی برجای مانده و کشف شده است. چگونه تمدنی میدرخشد، سپس کارش حتی به آدمخواری میکشد و نابود میشود. در همه اینها تأثیر بیمبالاتی انسانها بر سرنوشتشان دیده میشود؛ تا به امروز که انفجار مالتوسی جمعیت در روآندا به آن نسلکشی بزرگ انجامید. دایموند میگوید: «آیا درست همانطور که امروز به ویرانههای غرقشده در جنگل از بقایای شهرهای مایاها در مکزیک خیره میشویم، روزی گردشگران با حیرت به هیکلهای زنگارگرفته آسمانخراشهای نیویورک خواهند نگریست؟ از سالیان پیش ظن آن میرفت که بسیاری از این متروکههای اسرارآمیز دستکم تا حدی ناشی از مسائل زیستمحیطی باشند: اینکه مردم ناخواسته موجب نابودی منابع زیستمحیطیای شده باشند که جوامعشان وابسته به آن بوده است».
در فروپاشی به دو جامعه موازی و همسایه در جزیره هیسپانیولا در مرز اقیانوس اطلس و دریای کارائیب اشاره شده است. گویی بخواهیم درباره دو شاهد آزمایشگاهی، پژوهشی تطبیقی کنیم. شاید کمتر کسی نام این جزیره را شنیده باشد. اما نام دو کشوری که جزیره میان آنها تقسیم شده برای همه آشنا است: جمهوری دومینیکن در بخش شرقی و جمهوری هائیتی در بخش غربی جزیره. بخش شرقی وارث تمدنی اروپایی و اسپانیاییزبان و بخش غربی وارث بردگانی آفریقایی و فرانسویزبان است که بهرهکشان فرانسوی آنها را از آفریقا اسیر و به آنجا حمل کرده بودند. جزیره سراسر سبز و پوشیده از جنگلهای نیمهاستوایی بود. فرانسویها نیمه خود را تراشیدند و بردگان در آن پنبه کاشتند، وقتی زمین چلانده و بیرمق شد آنجا و بردگان پیشین را به حال خود رها کردند و رفتند، تا فقیرترین کشور جهان در برهوتی خاکی و خشک با فقر و فساد درگیر بماند. بخش شرقی یعنی جمهوری دومینیکن نیز به همان راه میرفت، اما با وجود تاریخی طولانی از دیکتاتوری این بخت را داشت که طبیعت و محیطزیست آن حفظ و بازسازی شود و اکنون کشوری سرسبز با ثروت و توسعه اقتصادی و اجتماعی خوبی است. به عبارت دیگر فروپاشی را میتوان سفرنامهای به جغرافیای تـاریخی و تحولات آن، تا زمان حال دانست.
بیش از صد سال پیش در ساحل غربی شبهجزیره قطبی گرینلند، مهاجران جدید به بقایای شهر، خانهها، اصطبلها، کلیسای سنگی و گورستانی وایکینگی برخورد کردند که سابقه آنها به قبل از هزاره دوم یعنی بیش از هزار سال پیش میرسید. تا آن زمان تصور میرفت که کریستف کلمب برای نخستینبار در سال ۱۴۹۲ قدم به قاره جدید گذاشته بود. آثار کشفشده بعدی نشان داد که وایکینگهای مقیم نورسه در غرب گرینلند، در جستوجوی چوب خود را به مصب سنت لوران و وینلند در کانادا رسانده بودند. در دفاتر بایگانی تاریخی کشتیرانی نروژ نیز گزارش رفتوآمد میان نروژ و ایسلند با نورسه گرینلند ثبت شده است که بیشتر به تجارت عاج فیل دریایی (از تیره فکها) اشتغال داشتند. بررسیها حکایت از تأثیر تغییرات زیستمحیطی در نابودی مهاجرنشین نورسه دارد. چه غمانگیز است بقایای آخرین انسانهای برجایمانده که اجساد یخزده آنها بر کف خانه باقی مانده و کسی حتی برای تدفینشان نمانده بود.
در کامبوج نیز آثار عالی معماری معابد متروک را فرورفته در لابهلای ریشهها و تنههای جنگلی میتوان یافت. در روآندا و بروندی که روزگاری سراسر جنگل بودند نیز ازدیاد جمعیت نخست جنگل را که منبع زندگی آنان بود، برای کِشت و سوخت نابود کرد. سپس مردم درمانده و گرسنه را برای بقا به جان یکدیگر انداخت و در نبرد قبیلهای توتسیها و هوتوها یک میلیون انسان جان باختند. در این کتاب نامی از ایران نیامده است. اما در حیرتم که چگونه سطر سطر آن را مرتبط با این سرزمین کهن و مسائل دیرپای آن مییابیم. آیا بقایای شهر سوخته در سیستان حکایت از شکفتن و پژمردن تمدنی در اثر تغییرات زیستمحیطی ندارد؟ به امید آنکه دانشگاهیان، دولتیان و همه آنهایی که میتوانند و میخواهند در حیات، رفاه و آینده خودشان و فرزندانشان در ایران و در جهان سهمی داشته باشند و اثری برجای نهند، از آن عبرت گیرند. آشنایی هرچه بیشتر با این داستان حق همه است و وظیفه همه!
[1] Jerad Diamond
[۲] برگردان کتاب: Collapse: How Societies Choose to Fail or Succeed
[3] Lester R. Brown