گروه زاو (محمدرضا قدوسی و همکاران)
موقعیت: تهران، میدان انقلاب، خیابان رشتچی
کارفرما: مرتضی فرشباف
کاربری قبلی: مسکونی
کاربری فعلی بنا: استودیوی فیلمسازی مساحت سایت: ۳۶۵ مترمربع
مساحت زیربنا: ۶۰۰ مترمربع
دوره طراحی و اجرا: یک سال
عکاس: سروش مجیدی، بهنام صدیقی
یکی از ساختمانهای آجری دهه ۱۳۴۰ در حومه میدان انقلاب بیدار شده است و بدون بزکهای معمول، انرژی تازهای را در خود احساس میکند. پروژه بعد از «عمل»، هویت خود را حفظ کرده و با همسایگان در حال معاشرت است. «عمل» موفق بوده و میتواند الگوی مناسبی برای تحول ساختمانهای بهخوابرفته دیگر باشد. خواص فضایی پروژه کاملاً تغییر کرده و به دو مجموعه ــ یکی موزه دکتر بسکی در تراز همکف و دیگری مؤسسه فرشفیلم در طبقات دیگر ــ بدل شده است. موزه مستقیماً با حیاط در ارتباط است. فرشفیلم نیز از طریق پلهای بیرونی که در جداره نمای جنوبی کار گذاشته شده، بهشکل یک پل از روی موزه حرکت کرده و به حیاط مرتبط شده است. موزه دکتر بسکی و مؤسسه فرشفیلم در عین استقلال، با یکدیگر در ارتباط و تبادل فضایی هستند.
ترفند اصلی مربوط به تغییر مکان فضای ورودی از زیر حجم پله اصلی ساختمان به دهانه مجاور در شرق آن است. با این ترفند طبقه همکف مستقل شده و سایر طبقات با تصاحب دستگاه پله، واحد یکپارچهای را شکل دادهاند. بنابراین مرز میان بیرون و درون در همکف قطعی شده و دستگاه پله که سابقاً واسطه فضایی میان درون و بیرون بود، تغییر ماهیت داده و به «درون» راه یافته است. اکنون فضای تخت درونی مؤسسه فرشفیلم صاحب نیمطبقههایی به نام پاگرد شده که رفتار جدیدی را با خود طلب میکنند. میتوان پروژه را همانند یک فیلم بهصورت «مثبت و منفی»[۱] نیز بررسی کرد. معمار در پایان عمر یک ساختمان معمولی، چهره پنهان آن را پیشنهاد داده تا زندگی و هویت تازهای را مطرح کند. اجزا و عناصر بنا کاملاً پشت و رو شدهاند. پوسته نازککاری همه سطوح کنده شده تا ساختاری خام و پنهان شده، نمایان شود.
با توجه به آنکه سفارشدهنده خود بهرهبردار پروژه نیز است، این امکان فراهم شده که پروژه از حالت متعارف بازسازی و اجرای نازککاری با مصالح جدید خارج شده و زیباشناسی فرم ناتمام را اختیار کند که درک و دریافت آن آسان نبوده و روحیهای موازی را میطلبد. معمار در سهگانه کلاسیک ویتروویوس[۲] که عبارتند از: «زیبایی، کارایی و استحکام»، راهحلی جایگزین برای مباحث زیبایی و کارایی ارائه کرده، هرچند برخورد او با مسئله استحکام، متعارف است.
با توجه به شناختی که معمار از مکانهای فروش مصالح دست دوم غیر لوکس شهر تهران دارد، استفاده از این عناصر که هر یک از جای خاصی میآیند ــ خصوصاً درهای آهنی ــ بار هویتی و فرهنگی منحصربهفرد خود را دارد: «فرهنگ حاشیهنشینی»، که در هماهنگی با مفهوم وارونگی بازسازی، به خلق فضایی غیرمتعارف و کلاژگونه منجر شده که حاشیه و متن را بهصورتی غیرمنتظره در کنار هم قرار میدهد، یا بهتر است بگوییم متن را به حاشیه برده است. ایده خامکردن، ساختمان را به مرحله سفتکاری بازگردانده و هویتی حاشیهای را در مرکز شهر مطرح میکند. ساختمان از چهار طبقه تشکیل شده که پرداختی مشابه دارند. فضاهای داخلی با توجه به پرهیز معمار در استفاده از رنگهای روشن، کمی تاریک و سنگین است. زیباشناسی خام معمار در تمام مقیاسها قابل دنبالکردن است، از نما و ترکیب سطوح بیرونی و درونی و پرداخت فضاهای پر و خالی تا جزئیات و مبلمان و سرویسها و فضاهای داخلی. پوسته نهایی فرم پروژه، پوشش سبزی است که هنوز شکل نگرفته است. این پوشش سبز در سالهای آینده چهره ساختمان را کامل و تعادل رنگی جدیدی را در کنار رنگهای خاکستری سطوح بتنی و تیغههای آجری بهوجود خواهد آورد، که هماهنگ با سناریوی «فرم ناتمام» است.
قرار گذاشتن
(به نگارش مهندسین مشاور زاو)
سیر پروژه ــ که در راستای مصرف سنجیده منابع و بازیافت کیفیتها تدوین شده است ــ در طراحی به استراتژی رژیم و پرهیز بدل و به تصمیماتی در جهت بسندهکردن، کمکردن و اضافهکردن حداقلی منجر شد. به این معنی که عناصر و مصالح فرسوده و غیرمنطبق با طرح و دیاگرام فضایی حذف شوند و هر آنچه با منطق هندسی و فنی برای بنا لازم است به آن الحاق شود. در این روش، طراحیکردن به معنای گرافیکی آن انجام نمیشود و در نتیجه حجم کار دو بعدی در آتلیه کم شده، زمان «فکر کردن» افزایش یافته و «ساختن» مورد پژوهش قرار میگیرد. زیباییشناسی بهعنوان یک معلول پذیرفته میشود؛ معلول «قرارها» و «استراتژی» پروژه، حتی اگر خارج از دایره سلیقه رایج قرار گیرد. در این نگاه، بیشتر به «روند» طراحی و ساخت توجه میشود. بهطور مثال بعد از اندودبرداری و تخریب اولیه ساختمان، یک بنای آجری با دیوار باربر و سقف طاق ضربی بهدست آمد که استحکام کافی نداشت و مقاومسازی با دیوارهای برشی بتنی انجام گرفت. حضور بتن با پایه سیمان بهعنوان مصالح مقاومسازی اجتنابناپذیر است. برای فراهمکردن آسایش، دیاگرام فضایی دلخواه و سازماندهی فضاها بهگونهای طراحی شده است که هندسه کلی فضاها با توجه به نیازها و دیاگرام فضایی که ذکر شد، تأمین شوند و فصل مشترک مصالح جدید و موجود، جنس آنها و پوششها و تزیینات احتمالی، موضوعات پیش رو بودند. برای پیشبرد روند طراحی «قرار» بر این شد که راهبرد «پرهیز» تمرین شده و این راهبرد در تعریف جزئیات و تزیینات به جای طراحی بر اساس الگوهای تعریفشده زیباییشناسی، مسیر انتخابها و تصمیمگیریها را تبیین کند. در «قرار مصالح»، پالت مصالح موجود بنا که تا آن لحظه، آجر، سیمان، فلز خام و شیشه است حتیالامکان حفظ و مصالح جدیدی اضافه نمیشود. بهاینترتیب «قرار» میشود تصمیمات آتی برای شخصیتبخشی به اجزای بنا بهسبب رابطه «همخانواده»بودنشان با یکدیگر شکل بگیرند. بهعبارتی «همخانواده»بودن «سبب» انتخابها و تصمیمگیریهای طراحی عناصر بنا میشود. این قرار که در راستای راهبرد «پرهیز» قدم برمیدارد، جایی برای حضور ذائقه و سلایق معمار باقی نمیگذارد. مثلاً قرار میشود دیوارهای جدید که الحاقیاند «سیمان زبره» باشند و بهسبب الحاقشدنشان، مصالح پرداخت آنها هم تکرار میشود. پنجرهها فلز رنگنخوردهای مشابه پروفیلهـای آی طـاقضربیهـا میشـوند و همـه قابهای دیگر هم بهسبب همخانوادگی از این «قرار» تبعیت میکنند. در ادامه و برای فصل مشترکهای بین اجزا و مصالح و سایر مسائل فنی حتیالامکان مسیر پروژه حفظ میشود بهطوری که برای فصل مشترک مصالح قرار بر استفاده از درز کردن، چفت مربع و گوهای و تیشهای کردن، پرهیز از تزیینات و پوشش نازککاری و حداقل دخالت در مسائل فنی مانند خاکگیری، آب بندی و … میشود.
[1] Positive and Negative
[2] Vitruvius