اعیانیسازی (gentrification) مکانیزم و روندی است که طی آن شهرهای قدیمی اروپا ضمن مرمت و بهسازی محلات قدیمی خود در مراکز شهر طی دهههای آخر قرن بیستم، توانستند در حفاظت این محلات گامهای مؤثر بردارند. این اقدامات به باززندهسازی (regeneration) این شهرها انجامید؛ یعنی بیآنکه به تخریبهای وسیع در بافتهای ناهنجار و کهنه دست بزند، شهر را برای زندگی امروزی نو، زنده و مناسب کرد. امتیاز این کار در این بود که تمام میراث ملموس و به دنبال آن میراث ناملموس شهر و خاطرات جمعی (بهواسطه پابرجاماندن فضاهای مناسب و آشنا برای شهروندان) حفظ شد و سرِ جای خود ماند. شهر بهلحاظ روانی آسیب ندید و گردشگران تمام جهان هرساله و همواره به اروپا روی میآورند تا تاریخ و تمدن غنی آن را ستایش کنند. این حرکت نهتنها در فرانسه و ایتالیا، بلکه در آلمان و اتریش و انگلستان و کشورهای شمالی اروپا و همچنین در کشورهای شرق و جنوب اروپا، مانند اسپانیا و لهستان و چک، اتفاق افتاد و همچنان ادامه دارد.
آنچه مسلم است، در اروپا ارزشمندبودن بافتهای تاریخی و قدیمیتر از نظر کالبدی بود که بر اصرار و تعمیم به مرمت و بهسازی این بافتها در نیمه دوم قرن بیستم تأثیرگذاشت؛ زیرا حفاظت از آن میراث کالبدی زیبا، که خود ثروتی به حساب میآمد، موجب ارتقای ارزشها و افزایش اصالت محلات شهری میشد. همچنین، واضح است که اصولاً بازگشت به «مکان مرکزی شهر» برای کار و زندگی، در شهری که ترافیک دستوپاگیر است، و بهسازی و نوسازی بافتهایی که «زندگی پیاده» در آنها میتواند دوباره دلچسب باشد، به ارزشها میافزاید. بهعلاوه، تبدیل نواحی متراکم مرکزی شهر به محیطهایی قابلدسترس و مجهز (دارای خدمات کامل، مترو و غیره) میتواند آنقدر جذاب شود که در مرکز شهر، تحرکی در جهت اعیانیسازی و جذب دوباره اقشار مرفه برای کار و سکونت بهوجود آورد.
بدین ترتیب در اکثر شهرهای اروپا، طبقات مرفهی که در اواسط قرن بیستم به زندگی در ویلاهای حومه شهری روی آورده بودند، دوباره عزم بازگشت به خانههای اشرافی مرکز شهری را کردند و این محلات را که به دست طبقات متوسط به پایین افتاده و سیاه و ازحالرفته شده بود، را دوباره از آن خود کردند. این ایده همان اعیانیسازی بود. مسئله جذب سرمایهگذاری و بسیج و برنامهریزی بخشهای عمومی و خصوصی این نواحی زیبا ولی آسیبدیده مرکزی شهری در تمام اروپا مطرح و عملی شد. بهویژه آنکه ساکنان (مهاجران، کارگران، ساکنان کمدرآمد)، از ابتدا اهل این محلات و متعلق به این محلات نبودند. البته اینطور نبود که اقشار ثروتمند همه با هم به محلات قدیم بازگردند. این کار طی یک روند تدریجی ۳۰ تا ۴۰ ساله اتفاق افتاد و آنها هم که در محلات مرکزی نوشده جای گرفتند، قبل از هر کس، اقشار ویژهای مانند روشنفکران، دانشجویان (در طبقات فوقانی) و خارجیان فرهنگدوستی بودند که به زندگی در مرکز شهر وابستگی داشتند.
شاید حاکمیت اتومبیل بر شهرها در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم باعث شده بود اقشار مرفهتر، این نواحی مرکزی را ترک کرده، به حومههای پرفضاتر و سبزتر روی آورند، یا شاید خرابی این محلات! بههرحال، در اروپا روند عملی کار اعیانیسازی با ساکنان و مالکانی که بهکندی درگیر پروسه توانبخشی و نوسازی شدند، آغاز گردید. در برخی قطعات تخریبی نیز بهتدریج ساختمانهای باارزش و باکیفیت جدید ساخته شد. اما مهم این بود که با ارزشیابی دوباره (revalorization) این نواحی مرکزی شهری، بسیاری از ساکنان فقیرتر بهتدریج رفتند و ترکیب طبقاتی ساکنان طبیعتاً تغییر یافت. در عمل باید بین شیوههای مداخله در «بهسازی» و در«اعیانیسازی» محلات تفاوت قائل شد؛ زیرا در اولی مشارکت ساکنان و کسبه ساکن فعلی اصل است و کمکهای دولت و شهرداری اصل و اساس است، در حالی که در دومی سرمایههای بزرگتر دولتی و خصوصی وارد کار میشوند و آنچه ساخته یا مرمت میشود باکیفیتتر است، و تحول اساسی در کیفیت محیط و نوع استفاده از کالبد شهری ایجاد میکند.
در روند «اعیانیسازی» مرکز تاریخی شهر از بسیاری کاربریها «پالایش» میشود، و گرایش بیشتر به سمت «حفاظت تاریخی» است، از آنچه نجاتیافتنی و قابل استحکامبخشی و مرمت است. در «اعیانیسازی» ایجاد محیطهای سبز عمومی و ایجاد یک محیط شهری بانشاط و مفرح مطرح است. در «اعیانیسازی» نوعی اصلاحات اقتصادی و اجتماعی نیز اتفاق میافتد و اقتصاد با پایه خدمات، بر اقتصاد پیشهوری و تولید تفوق مییابد. این یک انگیزه سیاسی خاص را نیز به پشتوانه میطلبد. بهطورکلی، میتوان گفت که اعیانیسازی و مرمت و بهسازی بافتهای تاریخی و قدیمی مرکز شهری در اروپا، به نفع سلامت روانی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تمام شد.