مقاله حاضر ترجمه یادداشتی به همین نام از مجموعه یادداشتهای «بازسازی محلههای جنگزده» (Reconsrtucting Neighborhoods of War) است که در وبلاگ مطالعات بینمنطقهای (TRAFO) منتشر شده است. این مجموعه با رویکردی بینرشتهای بازسازیهای پس از جنگ را از دریچه بافت اجتماعی محلات بررسی کرده و با اتخاذ رویکرد مقایسهای در مقیاس جهانی به دنبال یافتن زمینههای مشترک و ارائه راهحلهای معنادار در خصوص بازسازی این محلات است. متن اصلی مقاله از این لینک در دسترس شما است.
فوکو جنگ را نیرویی برای تولید و ارتقای راههای نوی زندگیکردن تعریف میکند و از آنجا که چنین مداخلاتی زمینهای جغرافیایی میطلبند، شهرها بهعنوان صحنهای برای قدرتنمایی بشر عمل میکنند. مورد بغداد، در زمان جنگ و اشغال متعاقبش در سال ۲۰۰۳، نمایانگر شهری است که نزاعی فرسایشی را از سر گذراند که به داخل نیز تسری یافت و ۸۹ محله متکثر آن را بهموجب اقدامات قهرآمیز برآمده از مشکلات حاکمیتی و تدابیر امنیتی، به محلاتی یکدست بدل کرد. بااینوجود، این شهر، طی مراحل مختلفِ این جنگ، فرایند تابآوری را در محلات خود نیز تجربه کرد. در آن برهه، قومیت صبغه سیاسی پیدا کرده بود و جوامع محلی بهفراخور مذهبشان، هدف گروههای شبهنظامیِ ستیزهجو، که برآیند تنشهای سیاسی شهر بودند، قرار میگرفتند.
در نهایت، تا سال ۲۰۰۵، شبهنظامیان سنی و شیعه موفق شدند سلطه خود را بر خیابانها تحمیل کنند. بهتدریج و با افزایش خشونتها، ترکیب جمعیتی محلات شروع به تغییر کرد؛ اما اتفاقی که آتش درگیریهای طوایف شیعه و سنی را برافروخت، بمبگذاری فوریه سال ۲۰۰۶ در مقبره امام حسن عسکری بود. این واقعه به شبهنظامیان امکان داد تا از فرقهگرایی بهعنوان ابزاری برای گسترش سلطهشان بر قلمروهای بیشتری از محلات بغداد استفاده کنند و این منجر شد به دورهای درازمدت و تعمدی از انشقاق فیزیکی و اجتماعی- اقتصادی که تا سال ۲۰۰۸ ادامه پیدا کرد ــ دورهای که عراقیها مِنبعد، از آن با عنوان «طائفیه»، یعنی فرقهگرایی، یاد کردند.
طولی نکشید که همه جوامع محلی بغداد هویت فرقهای به خود گرفتند؛ و این، اعضای آنها را به اهدافی زنده برای خشونتی که در خدمت اهداف سیاسی بود تبدیل کرد. این مسئله باعث توزیع نامتعادل کالبدی و اجتماعی مسکن در شهر شد، چراکه خانهها تخلیه شده و خانوادهها از محدودههای مورد مناقشه راندهشده بودند. تا سال ۲۰۰۷، هفتصد هزار عراقی در درون کشور بیجا شدند و ۴۵۰ هزار نفر نیز در داخل شهر بغداد دربهدر شدند.
این وقایع باعث شد تا راهبرد ایجاد محلات محصور و دروازهدار، بهعنوان مناسبترین راهحل برای مقابله با شورشها و خشونتهای فرقهای به کار بسته شود. تخمین زده میشود که فقط در بغداد، ۴۴ دیوار و ۵۰ ایستگاه بازرسیِ ثابت و دیگر تدابیر امنیتی برپا شده بود که باعث دگرگونی بافت شهری و سردرگمی جامعه در تعاملات کالبدی خود با شهر شد. به دلیل عواملی مانند ناامنی، وجودنداشتن حاکمیت مشخص، حملات تروریستی و اقدامات فرقهگرایانهی شبهنظامیان حاکم، مانند ترور، بازرسیهای غیرمنتظره و نفی بلد، تنها ۱۱ درصد از مردم شهر میتوانستند آزادانه به اکثر محلات شهر دسترسی داشته باشند. تا پایان سال، خشونت کاهش یافت؛ اما بافت اجتماعی بغداد دگرگونی شدیدی را تجربه کرد. محلات شهر، از محدودههایی با تنوع قومی و مذهبی که کلیت بافت اجتماعی بغداد را تشکیل میدادند، تبدیل شدند به قلمروهای نابرابرِ دو مذهب مسلط، یعنی شیعه و سنی. بنابراین اقلیتِ مطرودِ حاصل از این وضعیت در شهر، اعم از خانوادههای چندمذهبی، از ایفای هرگونه نقشی محروم ماندند.
فرقهگرایی قطعاً بغداد را از حیث اجتماعی چنان تحت تأثیر قرار داده که در حافظهی مشترک عراقیها از آن به عنوان یک نقطه عطف یاد میشود. زیاد پیش میآید که کسی به واقعهای اشاره کند و در توضیح زمان وقوعش، اصطلاح «طائفیه» را به کار ببرد؛ برای مثال «موقع طائفیه ازدواج کردم» یا «در جریان طائفیه فارغالتحصیل شدم» یا «بچهی اولم موقع طائفیه به دنیا آمد». در آن زمان درگیریها، قدرت جامعه را تحلیل میبُرد. این امر زمانی رخ میداد که تنشها، به نیت خدشه بر وحدت جوامع محلی و تضعیف احساسات و مقاصدی که این وحدتِ محلهای با خود داشت، محلات را فرامیگرفت؛ و این، جز تسریع نفوذ داخلیِ رقبای سیاسی، حاصلی نداشت. با این وجود، عراقیها در مقاطع مختلفی به طور صریح تأکید میکردند که طرفین این درگیری، نه دو مذهب به طور اعم، بلکه تندروهای این دو مذهباند؛ اما بههرحال، این شهروندان معمولی بودند که متضرر میشدند.
تکثر جمعیتی، داشت کم و کمتر میشد. موج دربهدری از/به محلات، در حال شدتگرفتن بود؛ و خانوادهها در اثر تهدیدهای مستقیمِ شبهنظامیان و ترس از این فرقهگراییِ تحمیلی، مجبور به ترک خانههای خود میشدند. همزمان، گروههای شبهنظامیِ غالب، افراد فرقه خود را به ماندن در محلات درگیر تشویق میکردند و به افرادی که از محلات دیگر به محلههای تحت سلطهی آنها مهاجرت میکردند وعدهی امنیت و حفاظت میدادند تا نسبت جمعیتیِ فرقهی خود را در آن محلات افزایش دهند. بهمرور، مردم برایشان سؤال ایجاد شد که چرا همسایهشان تهدید یا ترور میشود و بدینوسیله، حلقههای همسایگیِ خود را نیز رفتهرفته موضوعی قومی- مذهبی دیدند.
با وجود خشونت، قتل و انشقاق فرقهای، این اجتماعات آرزو داشتند که ای کاش از غلبهی فرقهگرایی بر محلههای خود جلوگیری میکردند. آنها با واکنشهای خودانگیختهی خود به درگیریها، تابآور شدند؛ برای مثال، گروههای دفاع شخصی و ایستبازرسیهای خودشان را ایجاد میکردند. انگیزه این واکنشها، عِرق محلهای، حافظهی جمعی و بیزاری از ترک پیوندهای اجتماعی بود و همینطور حضور امامان غیرفرقهگرا که با حرام دانستن حملات فرقهای و تضمین امنیت همسایگانشان فارغ از هر کیش و مرام، به تنشزداییها کمک رساندند.
بازسازی محلات از پی این اتفاقات خشونتآمیز، فرآیندی کُند و زمانبر بود؛ و دولت بهموجب افزایش امنیت و خارجشدن گروههای شبهنظامی از محلات، از تدابیر امنیتی کاست و با برداشتن دیوارهای بتنی در برخی خیابانها، اجازهی استفاده از پیادهروها را داد تا عبور و مرور تاحدی به حالت عادی بازگردد. خدمات شهرداری نیز که در دورهی طائفیه، به نشانه قدرتنماییِ شبهنظامیان مسلط، به اجبار از ارائهی هرگونه خدمات زیرساختی منع میشدند، دوباره آغاز به کار کردند.
نیروهای امنیتی نیز با هدف تقویت نقش دولت، با ساکنان و امامان محلات وارد گفتگو شدند تا بدینوسیله اختیار، ثبات و توانایی خود را در حفاظت از اهالی در برابر شورشها اعاده کنند. به این ترتیب، در صحنهی سیاست و مذهب، نقش فرقهگرایی کمرنگ و کمرنگتر شد. در نتیجه، بازارها دوباره باز شدند و ارتباطات تجاری افزایش یافت، که همین با القای حس امنیت، افراد دربهدر را ترغیب کرد تا [به محلههای قبلی خود] بازگردند.
بازگشت اهالی به محلات، از طریق فرآیندی محقق شد که گام نخستش عبارت بود از: ارتباطگرفتن اهالی با معتمدان محله برای پرسوجو در مورد وضعیت فعلیِ محلات و اینکه آیا فعالان فرقهای هنوز کنترل اوضاع را در دست دارند یا نه. بسته به پاسخ مثبت همسایگان، بیجاشدگان تشویق میشدند تا گام بعدی را بردارند. یکی از اعضای خانواده را، خواه مادر یا پدر، به محله میفرستادند تا ببیند آیا اوضاع محله برای بازگشت کل خانواده مناسب است یا نه. سپس خانه خود را وارسی میکردند تا لطمات وارده را بسنجند یا اگر اجارهنشین بودند، با صاحبخانه وارد صحبت میشدند تا ببینند آیا امکان اجاره مجدد خانه وجود دارد یا نه. با این وجود، این بازدیدها چندین بار تکرار میشد تا مطمئن شوند مورد سوءظن قرار نمیگیرند. اگر افراد به همسایگانی برمیخوردند که آنها هم به خانه و کاشانهشان بازگشته بودند، بیشتر ترغیب میشدند تا برگردند. بنابراین همچنانکه حلقهی اجتماعیِ آشنایانِ سابق رفتهرفته ترمیم و احیا میشد، فرآیند بازگشت هم آسانتر میشد.
هرچند در سال ۲۰۰۸، بزرگترین موج خشونت فرقهای، رفتهرفته فروکش کرد، هنوز تأثیرات کالبدی طائفیه در محلات بغداد مشهود است. بیشتر محلات هنوز با دیوارهای بتنی محصور شدهاند و دسترسی بصری به آنها محدود است. ساکنان و جوامع مدنی، با همکاری یکدیگر تلاش کردند تا در اقدامی تابآورانه، همین شواهد مشهودِ خشونت ناشی از فرقهگرایی را تزیین کنند و بدینوسیله با کنشهای اجتماعیِ همدلانه در سطح شهر، بذر امید را بپراکنند. کمپینهایی که اهالی و جامعهی مدنی برای رنگآمیزی دیوارهای محافظ علیه موج انفجار سازماندهی میکنند، نمونهای از این فعالیتها هستند.
اگرچه هنوز محلات شهر فقط از طریق ایستگاههای بازرسیِ مشخصی قابلدسترسی هستند و لغو تدابیر امنیتی هم بهکندی پیش میرود، بعضی از این محلات دارند کمکم رویشان را به لحاظ اجتماعی و کالبدی باز میکنند تا شاهدی باشند بر تمایل به برقراری آشتی بین گروههای مختلف از طریق کنشهای مشترکِ مدنی. آنها با این کار، اهالی دیگر محلات را نیز جذب و دعوت به همراهی، یا تکرار اقداماتی از این دست میکنند. به این ترتیب، پیامدهای منفی درگیریهای پیچیدهی گروههای شبهنظامی، نبود حاکمیت مشخص، فساد سیاسی، تروریسم و ناامنی، دستبردن در بافت جمعیتی، نفی بلد و سلب حق شهروندان از زندگی در محلههایشان، به مرور زمان پشت سر گذاشته میشود.